لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

آدم نما۳

عجب زمانه ای ست ها!
آدم هم آدم های قدیم
دوست هم همان قدیمی های ماندگارش (مثل مهشبم)
می آید و می رود اصلا انگار نه انگار!!
حداقل روزی به عنوان دست بوقی چیزی می ارزیدیم!!!
همین است که می گوییم این ها همان افراط گرانِ...
لا اله الا الله! آدم را به چه حرف هایی وا می دارند!
دارد رد می شود، مرا می بیند، لبخندم را هم می فهمد، به طرفش می روم هم می فهمد اما انگار نه انگار!!!راهش را کج می کند و خودش را به کوری می زند!
امر به ما مشتبه می گردد که او جن است و ما بسم الله!  

پست های مربوطه: اینجا، اونجا

نظرات 8 + ارسال نظر
رایان جمعه 29 خرداد 1388 ساعت 09:46 ق.ظ

آخ جووووون
من قدیمی هستم!!

دیدی ۱۰۰ سال داشتن هم به درد میخوره گاهی !!

گاهی؟!
والله تا حالا ما هرچی دیدیم برای شما منفعت بوده
آیکون نیشخند

ماهی سیاه کوچولو جمعه 29 خرداد 1388 ساعت 12:41 ب.ظ

این دسته آدما دقیقا همونایی هستند که باید عین خودشون باهاشون رفتار کرد.
چند سال پیش قبل کنکور لیسانس زنگ زدم برای کسی که خودشو مثلا دوستم معرفی می کرد. تا گفتم، سلام حالت چطوره دیدم گفت، من بیکار نیستم بشینم حرف زدن و گوشی رو قطع کرد. دیدم باید جواب این رفتارو بدم. دوباره زنگ زدم خونه شون. پدرش گوشیو برداشت. خیلی جدی بعد سلام و معرفی کردنم بهش گفتم، آقای فلانی واقعا متاسفم که دخترتون، دختر بسیار بی ادب و بی نزاکتی هست. بنده خدا وا موند و فقط پرسید، چرا. گفتم، چراشو دیگه خودش خوب می دونه.
شایدم زیاده روی کرده بودم ولی حداقل یاد می گرفت که قبل هر رفتاری، یه کم فکر کنه.
ای بابا، ول کنیم این جور آدما رو. من اون قدر دیدم دیدم دیدم که برام عادی شده و به عبارتی دیگه نمی بینم!

امتحان می کنم مثل خودشون رفتار کنم.
فکر کنم من هم باید سعی کنم که نبینم.

رایان جمعه 29 خرداد 1388 ساعت 08:09 ب.ظ

ماهی؟ تو واقعا این کارو کردی؟ یعنی فکر میکنی با این توضیح مودب تو باباش یقین پیدا کرد دخترش بی ادبه؟
آیکون خنده! نه قهقهه !!!
حالا بعدش رو هم بگو! چی شد؟ ارتباطی داشتی باهاش؟

خاموش خاموش است!

میثم جمعه 29 خرداد 1388 ساعت 11:01 ب.ظ

بسم الله !
من که فچ می کنم خاموچی خیلی از خاموچی فاصله گرفته ! شایدم تازه نزدیک شده، در هر صورت فاصله تغییر کرده :)

الرحمن الرحیم
بهت گفته بودم استاد دست پیش گرفتنی؟ ;)

رویا شنبه 30 خرداد 1388 ساعت 12:47 ق.ظ

احساس بدی تو وجود آدم به وجود می یاد وقتی با روی باز با کسی احوال پرسی می کنی ولی طرف بی محلی می کنه...
من هم از این رفتارا زیاد دیدم..طبیعتا ناراحت می شم ولی خودمو کنترل می کنم و سعی می کنم از طرف فاصله بگیرم...خیلی وقتا فاصله گرفتن موجب شد طرف بیاد طرفم و حالا باید دلیل بیاره واسه رفتارش...

پس تجربه اش رو داشتی.
یعنی من هم دلیل بخوام؟!
شاید هم باید از خودم دلیل این رفتارش رو بپرسم!
نمی دونم! گیج شدم!!!

رایان شنبه 30 خرداد 1388 ساعت 07:23 ق.ظ

من فراموش میکنم!!
اول خودم رو ابراز میکنم. میگم اینطوری شده و دلیل طرف رو میشنوم. اگر معقول بود که داستان رو فراموش میکنم. اگر چرت گفت خودش رو فراموش میکنم!

فراموشی
اگه این نعمت نبود حتما تاحالا یا من مرده بودم یا اون!!! حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش رو!

ممنون از تجربه ای که در اختیارم گذاشتی حقیقتآ بهش احتیاج داشتم :)

رایان شنبه 30 خرداد 1388 ساعت 07:25 ق.ظ

آره! جملتو میگم! یعنی تلاشم اینه که همیشه منفعتم بشه!
میگن آدم موفق اونی نیست که از فرصتها استفاده کنه! آدم موفق کسیه که فرصتها رو بسازه!

موفق باشی و پر تلاش

مه شب شنبه 30 خرداد 1388 ساعت 11:19 ب.ظ

این ایکونه منم ؟
خیلی قشنگه ادم احساس میکنه همیشه عاشقم!

نه گلم
من عاشّقتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد