گاهی حرف زدن یا حتی نوشتن برای کسی که بهانه ای ندارد چه قدر سخت است. بهانه ای که بخندد یا بخنداند. بهانه ای که اشک بریزد، که همه چیز را از دست داده است، که این دنیای پر از رنگ و خیال را بی رنگ و سخت می داند.
وشب هایش برابر نبودن روزهایش است که نمی دانم چه وقت تمام می شوند، تمام می شوند مرز میان سیاهی و سپیدی ، مرز میان دشمنی و دوستی.
و همه بی رنگ ، آزاد، آرام، بدون دغدغه ی اندیشیدنی که جز آزار بهره ای ندارد. چون خواب. چون خواستن هایی که از دل بر می آید.
آخ... مانده ام میان دو راهی. دو راهی آرزوهایم. آخر کسی هست که چون من نداند که چه می خواهد... نه... من می دانم چه می خواهم. چه چیز را دلم... دلم می خواهد. تنها نمی دانم که چه باید بخواهم . چه چیز را عقلم مادرم پدرم جامعه ام برای من می خواهند!
بودن در این دنیای عجیب آدم را تغییر می دهد. نگاهش را می سوزاندو تنها زبانش را آزاد می گذارد که چونان بگوید و بگوید و بگوید و نداند که چه می گوید!
که افسار زبانش از دست رفته است که قلبش متلاشی شده است و حقیردیدنهایش آباد...!
سلام وبلاگ قشنگی داری نوشتتونم خوندم جالب و قشنگ بود اگه وقت کردی به وبلاگ منم سر بزن ممنون میشم اگه خوشت اومد خواستی اَدم کنی با ماهی سیاه کوچولو اَدم کن اگه اومدی به وبلاگم فقط نظر یادت نره باز ممنون از نوشتهات، موفق باشی خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم
اولن به اینهایی که میگویند وبللاگ خوبی دارم منو لینک کن بعد به من بگو که لینکت کنم بگو خودت اول منو لینک کن بعد.
دومن: من خیلی دیر فهمیدم که گوش دادن به حرفهای دیگران از جمله پدر و مادر در نهایت از ما انسانی خواهد ساخت که خیلی که خوب باشیم و بزرگ نهایتن میشویم آنها. اگر میخواهی در نوشتنت رها باشی باید بیشتر خودت باشی. با دیگران هم طوری رفتار کن که خیال کنند تحویلشان می گیری. تا این حد از سرشان هم زیادتراست والا دز نوشتنهایت ققط برای دیگران خواهی نوشت.
همین.
اولن: خاموشی بهترین جواب منه برای این افراد
دومن: سعی میکنم. ممنون از نظرتون. همین!!!
نوشتن در هر حالتی مثل نمایاندن احساس هست به زبانی که میشه یه کم فهمید! چی گفتم!!
حسی که درون آدم هست در هر شرایطی تا به واسطهی مفاهیمی نظیر نوشتن یا حرف زدن نباشه قابل انتقال نیست!
این انتقال دو خاصیت داره
یکی اینکه نمیدونم چرا آدم با انتقالش احساس بهتری پیدا میکنه مخصوصا اگه موفق باشه در رسوندن مطلب
دیگه اینکه با نشون دادن درونش میتونه کسایی رو که دمخورش هستن و میفهمنش رو دعوت کنه و نیز برعکس!
در هر صورت دعوت میکنم اگر نخواندی این پستهای قبلیم رو نظری بیافکن!
http://khooshe.blogsky.com/1387/08/17/post-61
مخصوصا این
http://khooshe.blogsky.com/1387/08/18/post-66
من که گفتم یه دوست قدیمی ام بکنیم یا نکنیم هم خونده بودم اما بنا بر وصیت شما پیر رهرو صد ساله یک بار دیگه خوندم و دوباره ابهامات به وجود اومد.
اما جوابش: شاید یه روزی، یه روزی تونستم به جواب برسم اما الآن خیلی زوده. گفتم، شاید یه روزی، یه جایی، یه کسی...
و وقتی نویسنده ها، چیزی برای نوشتن ندارند، از چیزی برای نوشتن نداشتن م ینویسند!!!
-----------
من فکر می کنم مجموعه چیزهایی که ما می خواهیم چیزها کوچیک هستند. شکلات. پفک. حرف زدن با یه شخص خاص...من تاحالا از دلم چیز دور از دسترس نشنیدم!
----------
الان دل من یه لیوان چایی می خواد!!!
---------
:) سخت نگیر! بخواه!
من پر از حرفم برای گفتن و نوشتن فقط بهانه ای نیست برای بیان اونها
-----------
خوش به حالت. ولی می شنوی در آینده ی نزدیک، نگران نباش
-----------
نوش جونت
-----------
من سخت نمی گیرم این دیگرانن که سختش کردن
بودن در این دنیای عجیب آدم را تغییر می دهد. نگاهش را می سوزاندو تنها زبانش را آزاد می گذارد که بگوید و بگوید و یک روز به خودش بیاید و ببیند از تمام دنیا هیچ ندارد غیر از یه مشت کلمه...
نا امید کننده است....
عجب آشفته بازاریییییییییییییییییییییییییییییییییی
چرا ؟
در هر صورت می دونم که می دونی چی کار باید کرد :)
:)
سلام من روی این جمله یه روزی یه جایی یه کسی حساسم لطفا دیگه ننویس
وبت خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگ بود اما یادت نره که همیشه بهتر از ما هم هست دوستت دارم یه عالمه ماخوش
سلام
منتظرت بودم. به حضورت احتیاج داشتم؛ خوشحالم کردی از صمیم قلب.
همیشه بهتر از ما هم هست همیشه یه جایی یه کسی.
چشم ;)
ببخشیدخانوم خانوما سین به کجای اسم تو می خوره ؟=)