لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

گاهی خودت هم نمی دانی چت است.. که یک هو یک تکه شعر می خوانی

و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه‌ایست که او را
در دفتر به سنجاقی
مصلوب کرده بودند.

فروغ