-
ار نه روزی..
دوشنبه 23 فروردین 1395 22:41
هیچ وقت عاشقی نکرده ام.. یعنی همیشه ی خدا قبل از آنکه عاشق شوم درست یک لحظه قبل آنکه عاشق شوم یا من سرد شده ام یا او! مثل لحظه ی قبل بیگ بنگ.. با این تفاوت که بنگی در کار نباشد.. هیچکس از لحظه ی قبل بیگ بنگ خبر ندارد؛ ولی من آن لحظه را خوب می شناسم.. سالهاست زندگی اش کرده ام!
-
تمام.
دوشنبه 30 تیر 1393 23:32
تصمیم گرفتم دیگه ننویسم نه این جا، هیچ جای دیگه این وبلاگ با تمامیِ متعلقاتش تا چند روز دیگه حذف می شه برای همیشه..
-
سلام عزیزم.. عزیزم سلام
چهارشنبه 25 تیر 1393 00:49
امروز سرم یه ضربه ی محکم خورد.. در حدی که چشمام دارن آلبالو گیلاس می چینن هنوز احساس می کنم این یه نقطه ی عطف می تونه باشه!!!!!!!! و این حس از اون جا نشئت می گیره که اگه کسی کله اش بوی قرمه سبزی می ده!!!! باید به سنگ بخوره که آدم بشه.. D: دنیای آدما سلام :)))) پیونشت: کاملاً هویجوری!
-
فکر می کردم یک زمانی دروغ بشنوم آروم می شم! بدتر شد.
چهارشنبه 18 تیر 1393 17:58
سکوت در مقابل پرسش.. باید فهمید که بیش از این اصرار به سوال نکنیم.. به گوش هامون احترام بذاریم... با اصرار زیاد، گوش هامون رو مجبور به شنیدن دروغ نکنیم!!!
-
آغاز یک دلدادگی جدید!
دوشنبه 16 تیر 1393 00:54
جدیداً دست و دلم به اسمایلی لبخند چشمک دونخته دی یا هرچیزی توی همین مایه ها نمی رود می گذارم به عهده ی خود مخاطب.. به من چه که اس ام اس، چت و از این دست تکنولوژیِ ناقص حس آدم را نمی رساند.. من مسئول برطرف کردن نقص تکنولوژی نیستم.. همان طور که مسئول برداشت اشتباه و گاه حتی درست دیگران! پی نوشت: والا!
-
از دل براومده
یکشنبه 15 تیر 1393 22:12
کاش این قدر بد نبودی که لااقل یک دلیل برای دوست داشتنت داشتم.. یا این همه دلیل برای دوست نداشتنت نداشتم!!! پی نوشت: چه جمله ای شد!
-
جایی برای موندن! "شت!!!"
جمعه 13 تیر 1393 22:24
این پا، درد می کنه واسه هرچی رفتنه!!!!
-
این اولین نگاهی نیس که بهت خیره می شه و حتماً آخریش هم!!!!
چهارشنبه 4 تیر 1393 07:41
کاش آدم ها همون قدر که از دروغ شنیدن متنفر بودن از دروغ گفتن هم! کاش دروغ حناق بود. تا همون قدر که شنیدنش سخته گفتنش هم سخت باشه.. . . . حذف شد! . . . به خیابون.. به عبور مرور شبونه ی این شهر خیره می شی و مطمئنی که دلتنگ می شی.. دلتنگ عبور آدما بدون این که حتی یه سر ناخون توی نگاهشون بفهمی که تو هم هستی.. از اتفاق...
-
امیدی نیست!
سهشنبه 3 تیر 1393 18:47
یه کتاب می خوندم به نام بی شعوری می گفت اولین قدم درمانش اینه که بیمار بپذیره بی شعور هست.. که این پذیرش اغلب به دست نمی آد و همیشه بیمار بی شعور باقی می مونه!
-
تب و تاب
یکشنبه 1 تیر 1393 00:46
تابستون از راه می آد چه گرم و داغه خورشیدش تو آسمون یه چلچراغه هزارتا یار و دلدار هزار دل بی قرار تابستونه شهر ما تابسته شهر ما
-
خیلی وقت پیش!
جمعه 30 خرداد 1393 21:28
سیاهی را که از آسمان بگیری چیزی نمی ماند جز چند لکه ی بی رنگ که آن را ستاره می نامند.
-
واژه ای.. اهمی.. اوهومی!
پنجشنبه 29 خرداد 1393 22:16
ردِّ پا...
-
عادت
پنجشنبه 29 خرداد 1393 01:41
من می رم و از من فقط خاطراتی به جا می مونه.. گاهی دلم برای کسی که ترکش می کنم خیلی می سوزه..!!!!!! با این که خوب می دونم همه چی بعد یه مدت عادت می شه. نبودنم! مثل نبودنش! ندیدنم مثل ندیدنش! خوبی و بدی آدمیزاد به عادتشه...
-
دایورت یک طرفه!!!!
یکشنبه 25 خرداد 1393 01:44
کارهای زشت دیگران رو می بینی ولی به دل نمی گیری.. این یعنی بزرگ شدن؟! دپرس شدن؟! قوی شدن؟! شاید هم از ضعفه.. این که در قبالش کاری از دستت بر نمی آد!!!!!!!
-
حس دلتنگی.. دو دلی
شنبه 24 خرداد 1393 23:59
حس بیهودگی دارم با تمام شادی هایی که بوده با تمام خوش اقبالی هایی که بوده حس نارضایتی دارم با تمام تلاشایی که بوده با تمام زحمتایی که کشیدم حس خستگی دارم با تموم فردیتم با تموم... شاید زیادی زده زیر دلم!!!!!!!!! یه جایی باید بالا بیارم..
-
طعم سیگار خیس
چهارشنبه 21 خرداد 1393 00:20
آن چنان بهش گفته بودم چه طعمی داره این دلتنگی، که انگار 22 سال بود که این کاره بودم!!!!!!!! D یادش به خیر.. بهترین آشنای واقعی بود.. با خوندن دیوان دو دیوانه اشک ریختم فقط!
-
بود یعنی نیست!
سهشنبه 20 خرداد 1393 21:01
تو رو به خدا نذار یاد اون چیزایی که نداریم بیافتیم!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 خرداد 1393 22:15
دنیای کوچکی است جانم که شادی هایش به آنی و چه
-
خونه چه قدر خوبه!
شنبه 17 خرداد 1393 21:31
باید خودم را ببرم خانه, باید ببرم صورتش را بشویم, ببرم دراز بکشد, دلداریاش بدهم که فکر نکند, بگویم که میگذرد که غصه نخورد, باید خودم را ببرم بخوابد, من خسته است.
-
از من جای خالی من می ماند
جمعه 16 خرداد 1393 23:44
وقتی می گویند نیست، کاغذ را گفته باشند یا برق را فرقی ندارد من یاد تو می افتم کاش می شد مُرد مثل راه رفتن، خوابیدن، خرید کردن کاش می شد خواست و مُرد روشن
-
کمی در اندکی فقط!
پنجشنبه 15 خرداد 1393 01:44
هشششششششششش! می خوام صدای خنده ام رو بشنوم!!!!! نوشته اگه می خواید کسی رو عاشق کنید 2 دقیقه به چشم هاش عمیق بشید از یک دقیقه که سر می رفت، چشمم نه روحم درد می گرفت.. سر می چرخاندم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 خرداد 1393 22:52
-
3200-39
یکشنبه 11 خرداد 1393 23:23
شبیه دلار که خیال از این پایین تر اومدن نداره! درجه حرارت بدن من هم.. توی این غربت!!!!
-
عمر..
یکشنبه 11 خرداد 1393 20:03
یکی می گفت عزتت دست خودته! خب خیلی درست می گفت :)
-
طبیعت
دوشنبه 5 خرداد 1393 01:00
آدم ها بعد از یه مدت از هم دیگه خسته می شن.. نه این که بیزار بشن ها، خسته می شن... درست مثل بعد از..
-
مووووووووووووووووووووووواچ :))
یکشنبه 4 خرداد 1393 22:06
یکی را دستِ حسرت بر بناگوش یکی با آن که میخواهد در آغوش پی نوشت: دائماً یکسان نباشد حال دوران پی نوشت2: شاید این یکی و اون یکی اصلاً یکی باشن!
-
هستی از ما.. ما از هستی!
سهشنبه 30 اردیبهشت 1393 23:50
هنوز که هنوزه وقتی این صدا رو می شنوم یاد همون یک نفرم بقیه آدم ها فقط رهگذر بودن رهگذر هستن یک نفر همیشه هست که نیست!
-
دوباره می نویسمش!
جمعه 26 اردیبهشت 1393 19:57
لعنت خدا بر معیارها...
-
عالمی
سهشنبه 23 اردیبهشت 1393 16:52
مگه اسمش فرودگاه نیست؟ مگه اسمش فرودگاه نیست؟ فرودگاهه دیگه. یعنی محلی برای فرود. برای ورود. برای اومدن. مگه اسمش فرودگاه نیست؟ پس چرا توی این چندسال همه ازش بلند شدن. پریدن. رفتن. مگه اسمش فرودگاه نیست؟ شاید فروگاه درستش باشه. یعنی محلی برای فرو رفتن. فرو رفتن. فرو رفتن. ماها که جایی رو نداریم واسه فرو رفتن حتا باهاس...
-
بایکوت نوشت..
سهشنبه 23 اردیبهشت 1393 04:30
آدمیزاد است دیگر گاهی سینه می دهد جلو لاف می زند که مثلا دلش میخواهد تنها باشد، دستش مال خودش باشد، دستش توی دست خودش باشد، اصلا دستش بند دست کسی نباشد، آزاد باشد، که دستش خالی باشد از "هرچیز" ، از "هر کس". که مثلا دستش همدمای دست دیگری نشود. دستش اگر سرد، اگر گرم ، همدمای دل خودش باشد. که مثلا...