لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

همه مثل هم نیستند... توقع بی جا مانع صمیمت!

«اگر آدم همواره همان آدم های ثابت را ببیند احساس می کند بخشی از زندگی اش را تشکیل می دهند. و از آن جا که بخشی از زندگی ما می شوند، هوس می کنند زندگی مان را هم تغییر بدهند. اگر آدم آن طور که آن ها انتظار دارند عمل نکند، به باد انتقاد می گیرند.
چون هر کس فکر می کند دقیقا می داند ما باید چه طور زندگی کنیم اما هرگز نمی دانند چگونه باید زندگی خودشان را بگذرانند.»
                                                                        کیمیا گر "پائولو کوئلیو" 

شاید درست باشد! گاهی که نه بیشتر اوقات آدم های اطرافت احساس می کنند باید مثل آن ها فکر کنی، راه بروی و حرف بزنی. و وقتی می بینند که آن طور ها هم نیست، نظرشان بد می شود، ناراحت می شوند و می خواهند تغییرت بدهند، حتی وقتی می بینند که تغییر نمی کنی ترکت می کنند! آزار دهنده است. 

  

بی ربط نوشت: اعصابم خراب بود. خواستم حرف بزنم شاید بهتر بشم! اعصابش رو داغون کردم!! و دوباره پی بردم که هیچ کس نمی تونه کمکم کنه! دست ساخته شده ی هیچ کسِ هیچ کس! 

 

پی نوشت: 

من زمقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم 

تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم  

من به عشق منتظر بودن ٬  

همه صبر و قرارم رفت  

بهارم رفت 

عشقم مرد  

یارم رفت !!!   

 

از وبلاگ دخترک