لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

اول دی ماه

     زمان گذشت
          
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
                        
چهار بار نواخت
                  
امروز روز اول دی ماه است
                 
من راز فصل ها را میدانم
                
و حرف لحظه ها را میفهمم
              
نجات دهنده در گور خفته است
                   
و خاک ‚ خاک پذیرنده
                  
اشارتیست بر آرامش

                                  "فروغ فرخزاد"

 

روز اول یه فصل به دنیا اومدن هم حکایتی داره:) یادش به خیر...

پس تبریک به استادم که اول زمستون تولدشه، تبریک به مادرم که اول بهار، تبریک به خودم که اول پاییز و تبریک به همه ی اونایی که اول تابستون به دنیا اومدن.

نظرات 6 + ارسال نظر
answers یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 10:19 ق.ظ http://answers.blogsky.com

سریع ترین مرکز پاسخگویی به سوالات درس هایی از قرآن

http://answers.blogsky.com/

این هم برای کسایی که سوال دارن
اگه خوب بود که دستم درد نکنه
اگه نه. به من چه؟ برید با مدیرش حرف بزنید

میثم یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 06:41 ب.ظ

این خیلی سخته، چند پهلو گفته، مخصوصا خاک پذیرنده

شاید به دلیل اینه که من خیلی کم از فروغ می دونم، شناخت کمی ازش دارم

من هر وقت با شعری که تاحالا نخوندمش بر می خورم. اول سعی می کنم فقط گوش بدم به زیباییش به آهنگش به احساسش و بعد سعی می کنم لمس کنم جاهاییش رو که به نظرم یه معنی شگرف داشته و بعد راجع به تک تک بیت هاش فکر می کنم و از کلماتش استنباط عقلانی می کنم اما ترجیح می دم که بیشتر با دلم پیش برم تا با عقل؛ با این شعر اولین باری که برخورد کردم به خاطر زیباییش و احساس هایی که توی تک تک کلماتش پیداست هنوز تو دو مرحله اول موندم و به سومی نرسیدم. توی بیت هاش غرق می شم و مجالی برای فکر کردن برام نمی مونه؛ حتی بعد از چهار پنج سال. به هر حال فکر می کنم منظور از خاک پذیرنده خاک گور نجات دهنده ی خوابیده ی ابدی باشه که به خاطر بزرگی اون آرامش رو حتی با وجود تن سردش انتقال می ده. شاید هم اون نجات دهنده مرگ باشه یا همون آرامش ابدی و ... شاید هم تنهایی زن غم دیده ای باشه که با وجود سرد بودنش مثل زمستون مثل اول دی و مثل خاک یا حتی خود خاک که نشونه ی سیاه بختیه باز هم پر از آرامش و زیباییه، مثل روحی که خدا توی این خاک دمیده و جانشین خودش رو از یه چیز پست به یه چیز بالا اوج داده. شاید هم همون حس درونی و صدای دل من باشه که سینه ای شرحه شرحه از فراق احتیاج داره تا شنیده بشه. یه فراقی که هنوز که هنوزه خودش بهش نرسیده اما حسش می کنه و توش ذوب می شه و فریاد تنهایی می کشه وتنها پناهش هم همون خاک سرد گور نجات دهنده ایه که در کنارش آروم بشه.
چییییییی شد! سرت که درد نیومد؟

رایان یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 09:08 ب.ظ http://khooshe.blogsky.com


خب من که اول اردیبهشت هستم خوش بحالم نباشه؟

خب اردیبهشت ماهیه که اهل بهشت دنیا میان !!
من هم سردستشونم!

آیکون رایان از خود راضی!

نمیدونستم. البته و صد البته!
آیا به نظرتان ما هم از خود راضی بوده ایم که به خود تبریک گفته ایم
پس ما هم آیکون از خود راضی

میثم یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 11:23 ب.ظ

چشام می پیچند
سرم می چرخد
دی :)
---------------------
نه جالب بود

______________
من چیز دیگه ای فچ می کنم، و نیاز بیشتری به فچ کردن دارم، ولی حسشو ندارم، تازه سهراب ی تر، خیلی وقتمو پر کرده

موفق باشی :)

محسن دوشنبه 2 دی 1387 ساعت 12:20 ق.ظ http://after23.blogsky.com

همیشه فکر می کردم که
و خاک
خاک پزیرنده
اشارتیست به آرامش
از احمد شاملو است. البته نسل من که در دوران این بزرگواران زندگی می کردیم و مدام از اینور و آن ور صدایشان را میشنیدیم و خودشان را میدیدیم از این گونه اشتباهات خیلی می کنیم.
چه روزهایی بود آن روزها.
تولد گفتی؟ متاسفانه تولد من در اول هیچ چیزی نیست. شاید هر چند سال یکبار بیافتد به روز شنبه که اول هفته است.
نه یک چیز دیگه هم هست و اون اینکه با چرخش سال قمری شایدیک سالی هم تولدم بشود اول محرم!یعنی اول سال قمری. و همه از همان روز تولدم عزادار می شوند.

حسودیم شد. همیشه دوست داشتم شب شعری رو با این بزرگوارها داشته باشم. تا باشه از این اشتباه ها باشه ;)

سبا چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 01:37 ب.ظ

به به! قالب نو مبارک در فصل نو!!!
فقط نمی دونم چرا در این فصل سرد هوا گرم شده انقد؟!
:)

خدا را شکر می کنم حتی اگه به خاطر خطر گرمایش جهانی باشه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد