لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

بهشت

 

 

آدم به جرم خوردن گندم

با حوا

شد رانده از بهشت

اما چه غم

حوا خودش بهشت است

"عمران صلاحی"

نظرات 7 + ارسال نظر
میثم جمعه 18 بهمن 1387 ساعت 01:55 ب.ظ

:)

خوردن گندم حلال بود
دلیل خوردن گندم حرام بود
که کوتاه ترین فکر جهان بود

:)

رایان جمعه 18 بهمن 1387 ساعت 04:31 ب.ظ



ای عمران صلاحی زن ذلیل بدبخت!!



مارو باش دلمون رو خوش کردیم اینهمه سختی تحمل میکنیم بریم بهشت از دست حوا راحت شیم!!

اول این که قسمت شما حوا نبود،
دوماً این شما بودی که می خواستی به عشق حوری ها بری بهشت!
سوماً دیگه عمران رو این جوری خطاب نکن، خوب تنش تو قبرش ویبره می ره، (خواستم سانسور کنم حال نداشتم) دیگه کردی نکردی ها!
آیکون چشمک

سبا شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 03:35 ب.ظ

می گم این داستان صادق هدایتو خوندی؟
اسمش یادم رفته! ولی اونیه که حالت نمایشنامه داره...موسیو شیطان و آدم و حوا و...

امیدوارم خونده باشیش ، وگرنه باید اسمش رو پیدا کنی و بعد بخونیش!!!

:)

منظورت افسانه آفرینشه؟
نه نخوندم.
می خونم

ماهی سیاه کوچولو شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 11:08 ب.ظ

به مفهوم این جمله فکر کردم.

بهشت یک مکان نیست. یک زمان نیست. بهشت یعنی کامل شدن

ولی آیا آدم با حوا، به کمال رسید؟

خوب این دیگه به قول میثم قند پهلوشه!
هر کسی با یه نوع قندی چاییشو رو میل می کنه... بعضی ها هم بی قند :)

رایان یکشنبه 20 بهمن 1387 ساعت 12:27 ق.ظ

خب دعوا داره یه پیرمرد دمه موت؟

این بد نبود گفتنم
فحش تشویقی بود!!
آیکون نیش تا بنا گوش.

وای شما دلتون جوونه این چه حرفاییه که می زنی!
این هم دعوا نبود، یه خوش و بش مسالمت آمیز بود

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 20 بهمن 1387 ساعت 03:51 ب.ظ

نه عزیزم، منظورم همه آدمها و همه حواها بودند.
آیا حتما برای یافتن بهشت کمال، نیازی هست که دیگری رو جستجو کنی؟

؟!

محسن پنج‌شنبه 24 بهمن 1387 ساعت 08:59 ق.ظ http://after23.blogsky.com

صادق هدایت در آخر افسان آفرینش جمله قشنگی داره با این مضمون:
حالا که از بهشت رانده شدیم ولی باز لااقل میتونیم به دور از چشم خیلی ها شب را با هم تنها باشیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد