لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

نشانی

درباره ی آن که به تو چه گفته ام بماند

 

باز هم من مانده ام و تمام آن حرفهای ناگفته که در قلبم قلمبه شده است و ورمش هم نمی خوابد و انگار باز هم هوس بودنت را دارد و زجرکش کردن من که نگویم و نگویم و نگویم تا بمیرم... !

نظرات 4 + ارسال نظر
رایان جمعه 28 فروردین 1388 ساعت 12:46 ب.ظ

چرا نگی؟
اینجا کسی میشناستت؟
وبلاگ بیشترین مصرفش اینه که آدم حرفای نگفتشو بگه توش.

مگر این که ناگفتنی هایی باشه که آدم از خودش هم جرات نداره بگه!

میثم جمعه 28 فروردین 1388 ساعت 09:34 ب.ظ

و ندا آمد، لب بسته بپوی

میثم جمعه 28 فروردین 1388 ساعت 09:35 ب.ظ

ربطی نداشت نه !

مهراب دوشنبه 31 فروردین 1388 ساعت 01:01 ب.ظ http://mehrab.blogsky.com

سلام

.بزرگی و شان

انسان: در بزرگی وشان حقیقتی که بر لبان جاری می سازد

است.

به من سر بزن

موفق باشی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد