گاهی فراموش می کنم گذشته ام را، چون کارت ملی ام، چون کولی رنگ و رو رفته ام، چون جاکلیدی ام، چون تمام چیزهایی که باید کنارم باشند، با خود به کوچه و خیابان ببرم. گاهی فراموش می کنم که چه خوب می شد اگر... و چه خوب می شد اگر... یا کاش... . گاهی فراموش می کنم که همه ی این ها جمله های من بوده اند. همه ی این ها شامل همه ی رفتارها و فکرهای روزانه ام بوده اند. گاهی فراموش می کنم که امروز تاریخ فلان اتفاق است و چند روز دیگر تازیخ فاجعه ای ! گاهی فراموش می کنم... و چه قدر خوب است این فراموشی ها... و چه قدر آدم را آرام می کند و چه قدر دل آدم را قرص و چه قدر...
می شود آدم لحظه ای نفس کشیدن را، لحظه ای فکر کردن را، لحظه ای -تنها برای لحظه ای کوتاه- همه چیز را، همه ی بدی ها را -با تمام خوبی هایش- فراموش کند؟
می گن بزرگترین نعمتی که خدا به آدم ها داده نعمت فراموشیه..چه خوب می شد اگه می شد تلخی ها رو فراموش کرد و خوشی ها رو همیشه به یاد آورد
گاهی اتفاقات تلخ آدم هایی رو همراه خودشون به یادت می یاره که دلت نمی خواد این تلخی ها رو فراموش کنی اما یه دفعه می بینی که روحت رو همین یادآوری ها نابود کرده
استن این عالم ای جان غفلت است.
فراموشت میشه. دلخور این قضیه نباش! شایدم یه اتفاقاتی بیافته برات که ارزش یادآوری رو نداشته باشه!
غفلت که بار منفی داره فراموشی من از نوع مثبتشه :)
وا
بالایی چرا نوشته تایید نکن؟ تایید کن. لطفا.
فقط در حال باش.
یه پست داشتم که از حال بودن و مضراتش نوشتم همون ماه های اول بود اسمش رو یادم نمی یاد!
اتفاقا خیلی خوبه که قسمت فراموشی آدم، خووووب کار بکنه
خیلی خووووووووووووبه
البته گاهی به کار می افته، باز هم خدا رو شکر