برای پیدا کردن حقیقت چرا همیشه دوست داریم راه دور رو انتخاب کنیم!
شاید کنار گوشمون باشه و ما... غافلیم.
همیشه سخت ترین روش رو دوست داشتم, دورترین راه رو, فکر می کردم بهترینه اما نبود, نست!
گاهی یک کار ساده و کوچیک بیشتر از مشقت پیچیده و طولانی جواب می ده! امتحان کردنش هم ساده است...
موافقم
ممنون.
جریان پیچوندن لقمه دوره سرو این حرفاس..نه؟
نه شاید یه چیزی توی این مایه ها!
موافقم با حرفهایت ولی گاهی اوقات دونستن حقیقت اینقدر تلخه که یادت میره از چه راهی رفتی .
و گاهی یه چاهی رو انتخاب می کنی که اصلا طعم حقیقت رو فراموش می کنی!
می بینم که از روشای بنده، داری کش روی می کنی
:)
شاید چون کسر خواب دارم و الان خوابم میاد نمیفهمم چی نوشتی!! شاید فردا بهتر بفهمم!
منم همیشه صعب ترینها رو دوست داشتم و فکر می کردم دست نیافتنی ترین ها، همون بهترین ها هستند و حتی الان بعد تجربه تلخ این طرز فکر، هنوزم همونی هستم که قبلا بودم.
هر چقدرم بگند، یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم/ آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم، من باز چشم به دوردستها دارم
ببخش خاموش جان، خوب فهمیدم چی می گی ولی حالم الان هماهنگ با آهنگ سیما مافیها شده و مغزم هنک کرده: امشب، شب مهتابه، حبیبم رو می خوام..
آره گاهی الکی دنبال چیزی می گردیم که اصلا گم نشده!
آیکون بغض
شاید به خاطر اینکه به خودمون ثابت کنیم تافته ی جدا بافته ای هستیم.
بیشتر مال وقتیه که آدم جوونه و راه از هدف براش مهمتره!
بزرگتر که میشی میبینی هدف مهمتره!!
مقصد انتهای راه نیست, لابلای راهه!