لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

خودسازی

دنیا حتی به کوچکیش هم نمی ارزد که اگر می ارزید باید خودت را می ساختی و بعد تلاش در ساخت دیگران می کردی!
البته این را هم بگویم که انسان های شکست خورده بهتر از یک آدم پیروزمند به دادت می رسند! لا اقل می دانی که چه کارهایی را نباید بکنی و چه کارهای نکرده اش را باید...
ولی وقتی به خودت می رسد این خودت هستی که باید به داد خودت برسی حالا یعنی چه! یعنی وقتی باید خودت را بسازی با دست های ساخته نشده ات  شروع کنی به ساختن قطعه قطعه ی وجودیت و باور کن این دست های ساخته نشده بیشتر از یک دست بیگانه برایت ارزش دارد! و بعد که خودت را ساختی می فهمی که دیگران هم به کمک تو شاید اما به دست های تو احتیاجی ندارند!


هنوز حالم خوب نشده... یا ساخته می شم یا ویران... هر چی باشه بهتر از یک عدد خاموش نیمه کاره است.

 

بی ربط نوشت: 

تا می گوییم چرا این جور می گویند چون اون جور
پوشاندن حقایق با رو کردن بعضی واقعیات هم مصیبتی ست 

 

پاسخ ها رو دادم, اگه دوست داشتید بخونید.

نظرات 10 + ارسال نظر
رایان جمعه 12 تیر 1388 ساعت 09:00 ب.ظ

من مطمئن نیستم که ایا واقعا یک عدد خاموش نیمه کاره از ویران بدتر باشه!
نمیدونم.

نمی دونم! ولی بهش می رسم

ماهی سیاه کوچولو شنبه 13 تیر 1388 ساعت 12:40 ق.ظ

عزیزم، وقتی دایم می برندت بالای قله و بعد هلت می دن پایین، ظاهرا ایمانت به همه چیزو از دست می دی ولی اگه بدونی ماهی سیاه کوچولو چند بار این سقوطو تجربه کرده و هنوزم هست.. نه اینکه تمام شده باشه. هنوزم این سقوط ادامه داره و مطمئنم که آخرش حتی اگه ساخته نشم، ویران هم نیستم. تو هم نیستی..
همه شبیه هم اند. هیچ کس از دیگری متفاوت نیست. فقط افکار ما و توهم ماست که دنیا رو برامون پیچیده کرده..

الآن در جایگاهی قرار دارم که ساخته نشدم اما تا ویرانی فاصله هست, قبول دارم اما شاید از این وضعیت خسته بشم و بمببببببببب, تموم.

الیماه شنبه 13 تیر 1388 ساعت 01:34 ق.ظ

چقدر این پست شما چسبید ... امیدوارم این نظرم باعث نشه شما احوالاتتون از اونی که دوس دارین تغییر پیدا کنه ...
خودسازی خیلی خوبه ... یعنی میشه گفت اصل زندگیه ... اما گاهی از زندگی چنان خسته میشی که یادت میره خودی هم وجود داره و باید اونو درستش کنی ... نمیدونم ... ببخشید اگه دلسرد نوشتم

فکر نکنم دلسرد شده باشم. خواهش می شه :)
راستی اگه ناراحت شدی منظور بدی نداشتم ...
خواستم یه درد دل کوچولو کرده باشم دوستان من برای من محترمن و یکی از اون ها رایان و بالتبع دوستان رایان هم برای من قابل احترام

ماشنکا شنبه 13 تیر 1388 ساعت 02:18 ق.ظ

هر آدمی یه بار باید توی زندگیش ویران بشه ..اون وقت از وسط خاک و خل و درد و غم...یه آدم دیگه ساخته میشه..که خیلی فرق داره با قبلیه...من که میگم خیلی خیلی بهتره

نترس از ویرانی..گاهی آدمیزاد باید حتما به نقطه صفر برسه تا خیلی چیزا رو توی خودش کشف کنه...

ویرون شدن هم یه تجربه ست ...بعدش همیشه اتفاقهای خوب میوفته...یکیش این که دیگه کسی نمی تونه ویرانت کنه..چون یه بار تجربه ش کردی و دیگه ازش ترسی نداری....دفعه های بعد چون آدم تجربه شو داشته دیگه بهتر کنار میاد..اصلن دیگه می دونه چطوری کنار بیاد...صدای پاشو میشنوه! دنبال راه حل هاش میگرده زودی ..ووو..
خراب شدن همیشه هم بد نیست...چون آدم می فهمه که حتما یه چیزی اشتباه بوده که کارش به ویرونی رسیده..

یه آقای بانکی نامی داریم تو اصفهان که کارش درسته می گفت کسانی که به تصمیم خودکشی رسیدن ۵۰ درصد راه رو رفتن و این رو فهمیدن که باید یه چیزی رو کشت و ویران کرد ولی اگه قدم بعدی رو بردارن و به جای جسمشون نفسشون رو بکشن و یه چیز جدید بسازن اون وقته تمام راه رو کامل رفتن...

رایان شنبه 13 تیر 1388 ساعت 02:21 ق.ظ

اینی که برام نوشتی رو خیلی تجربه کردم!
با ذوق و شوق به نظرت بهترین مطلب رو مینویسی میبینی هیشکی به نکته‌ای که میخاستی اشاره نکرده!!!
لب و دهن آویزووون!!!
ولی خب همین که خودیه مهمه!!!

آره گاهی البته فکر کنم دوستانت رو ناراحت کردم یکیش الیماه عزیز رو. فکر کنم بهتر باشه پاکش کنی چون برداشت اشتباهی کردن. قصدم توهین نبوده!

آنجل شنبه 13 تیر 1388 ساعت 07:27 ق.ظ

سلام به روشن
چقدر خوبه آدم به این نیتجه برسه که نیاز هست یکباره همه چیز رو خراب کنه و از اول خودش رو با هزار تا تجربه ای که توی این سالها به دست آورده بسازه خیلی خیلی سخته ولی در مقابل هم تکلیفت روشن میشه و همه درهای جدید به رویت باز می شوند هر کسی که این راه رو رفته میدونه چه راه سختی است ولی ارزش داره .
مطمئنا بقیه دوستهایت هم مثل من منتظر تولد دوباره تو میمانند و امیدوارم که آن چیزی که از خودت میسازی همانی باشد که دلت میخواد .
به امید روزهای بسیار روشن برای تو .

سلام آنجل عزیز
آره ویرانی خوبه البته اگه بعدش دوباره ای باشه...
به امید دنیایی روشن برای همه :)
مرسی

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 14 تیر 1388 ساعت 12:48 ق.ظ

به ماشنکا در مورد خودکشی گفتی، بزار منم یه چیزی بهت بگم.
تو کتاب " با قلب خود چه خریدم" اثر خانم " سیمین بهبهانی" نزدیک به مضمون خونده بودم: آدما وقتی پی می برن که زندگی اون قدر بی ارزشه که خیلی برای خودکشی دیر شده وگرنه شاید از همون اول خودکشی می کردند.
می دونی اتفاقا برعکس کسانی که می گن آدمای ترسو خودکشی می کنند، من فکر می کنم، آدمای شجاع دست به این کار می زنند. تجربه روبرو شدن با یکی از این مواردو داشتم و برای همینم در مورد خودکشی کلی حرف دارم که شاید روزی در پستی نوشتم..

خود کشی, منتظر می مونم.


راستی از خود سازی رسیدیم به خودکشی. خدا آن روز را نیاورد که از خودکشی برسیم به دیگر کشی! که خیلی ها رسیده اند...

ماشنکا یکشنبه 14 تیر 1388 ساعت 08:38 ق.ظ

همین! چرا رسیدیم به خودکشی؟!
بابا حالا چهار روز زندگی می کنیم..آخرش می میریم دیگه!

گفتم که کسانی که اقدام به خودکشی می کنن ۵۰ درصد راه خودسازی رو رفتن اما قدم بعدی رو هنوز برنداشتن...
مردن در عین حالی که عمومی ترین حادثه است اما برای هر کدوم از آدما عجیب ترینش هم هست!!!
نمی خواهم بمیرم, مگر زور است؟! ;)

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 14 تیر 1388 ساعت 11:25 ق.ظ

;)

می دونستی اونی که خودکشی می کنه، اینو نوعی خودسازی می بینه؟

و همون طوری که گفتم به نوعی خودسازی هم محسوب می شه البته تا نیمه قدم بعدی مهمه...!

الیماه دوشنبه 15 تیر 1388 ساعت 09:51 ق.ظ

نه عزیزم ناراحت نشدم ...راستی عیدتون هم م بارک و روز ژدر گرامی نیز مبارک :گل

ممنون :)
بر شما هم مبارک و همین طور.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد