لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

واتس آپ؟!

این که احساس کنی هستی و باید زندگی کنی
این که به خودت بیای و بگی: "آهای فلانی زندگی همینیه که هست"
این که به خودت اعتماد کنی
این که صدای قلبت رو بشنوی
این که بهش بها بدی
این که تنهاش نذاری
این که ازش رودست نخوری
آره همشون یه کیف عجیبی دارن
اما
گاهی احساس می کنی یه روزی می رسه که نیستی و باید مردن رو تجربه کنی
گاهی بیشتر و کمتر می کنی و یه چیزایی توی این زندگی میزون نیست
گاهی فکر می کنی اعتماد به نفست کاذبه
گاهی فرامین قلبت رو عقلانی نمی دونی!!!
گاهی به خودت بها نمی دی چه برسه به دلت
گاهی تنهاش می ذاری و مثلا قهر می کنی
گاهی که عجیب ازش رودست می خوری
اون وقت باید چه کار کرد؟!


من, من, ... من..............
هیچی فقط ...

نظرات 4 + ارسال نظر
رویا چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 11:37 ب.ظ

چه می شه کرد!!!

مساله همینه
چه باید کرد؟!

میثم پنج‌شنبه 8 مرداد 1388 ساعت 02:32 ق.ظ

ببین اولا که باید یه چیزایی رو تحمل کرد
مثه بنده
وقتی اینجا کامنت می ذارم، اسم بعضی از دوستان رو که می بینم انگار، دست انداز، دیدم وسط یه جاده کویری
خب دیگه باید تحمل کرد دیگه
به جون تو اگه جون تو وسط نبود ، اصلا حاضر نمی شدم وسط کویر با سرعت خفنننن، یهو برم رو دست انداز
گرفتی دیگه ؟;)
یه بار دیگه بهت میگم، خاموچی فقط خر نشو، همین
با تقدیم احترامات و ادبیات + تاریخ
برو سراغ تاریخت، من فک می کنم یه پیچ و خم رو اشتباه کردی، جدی می گم !

اولن که شما لای لای را کویری دیده ای و دوستانم را دست انداز, پس به من حق بده تا از دستت ناراحت باشم.
دومن خودت را با سرعت خفن در نظر گرفته ای که اصلا نگرفته ام چه شده!!!!!
سومن چه تاریخی چه کشکی چه آشی؟ راهنمایی plz

چهارمن اگه همین جوری که گفتم گفتی (به اولن مراجعه کن) برای نظرت راجع به هرچیز احترام قائلم اما دوستانم را (که یکیشان هم خودت هستی) نه با عرض پوزش تاب نمی آورم!

میثم جمعه 9 مرداد 1388 ساعت 02:26 ق.ظ

خاموچی ;) جونم سلام =)
"دوست" یه عنوانه ! همین !
اما کسی که منطق دوستی رو رعایت می کنه، فقط عنوانش یه دوست نیست، بشناسشون !
همین جا بهت می گم یه بار دیگه، دوستای تو، نه همشون، بیشتر از نصفشون، عنوان دوست میثم هم بودن، اما گذاشتمشون به همون عنوان تلف بشن
نه اینطور فکر نکن که از خودراضیانه دارم می حرفم، نه ه ه ه ه ه !!!
اگه عمق و ریشه دوستی منو تو یه پله بالاتر بود، حتما بیشتر از این بهت می گفتم، و حتما اسم بعضی از دست اندازها رو هم می آوردم

واسه حرفای من تند نشو :) در مقابل هایی تند و دافع بشو که به وسعت عدم تمرکز تکیه گاهت، دامن می زنن

می دونستم خوشت نمیاد، اما نه تا این حد
راستی، به اون موضوعی که بهت گفتم، فکر کن :| سعی کن که فکر کنی، و از این به بعد تاریخت رو خودت بنویس .
فکر می کنم بهتر بود، دست انداز ها خودشون رو نشون می دادن

بهم گفته بودی که فلانی ها و فلان کتاب ها رو خوندی و . . . بگذریم از ادامه اش، مهم اینجاست، اگه به اندازه ای که نیاز داشتی، نه به زعم خودت، به اندازه فقرت، اونوقت . . .

وقتی به کسی می گم برگرد، یادم به یکی از همین دست اندازها میفته، که بارها بهش گفتم برگرد، تا اونجا که مثه یه کاسه ماست ریخت رو زمین .

دیگه بیشتر از این نمی تونی بخونی و تحملم کنی

سلام
من از پشت پرده حرف زدن بدم می یاد یه جورایی نشون می ده که طرف اون ایمان کافی رو به حرف هاش نداره!

اگه ایمان لازم رو داری یا علی حرف بزن. کاری هم به تحمل کسی نداشته باش! مطمئن باش هر کی این حرف ها رو ازت می شنید تا حالا یا دور تو رو خط زده بود یا دور دوستانی که تو ازشون صحبت می کنی!
من حرف بدون دلیل رو نمی پذیرم حتی اگه گوینده اش شما باشی!
بهت گفتم دلیل بیار چشم روی چشم هام قبولت می کنم.

میثم جمعه 9 مرداد 1388 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام خاموووچ

اون کار، کار خودته، من اگه بگم، خراب کاری کردم .
تو کامنت قبلی گفتم که چرا کامل حرف نمی زنم، مطمئنم که دیگه نباید بیچتر بحرفم .

کممممممممممممممک!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد