+ دنبال علاقه ات برو. چرا می ترسی؟ ترسناک ها را دوست داری؟
ـ چیز هایی که یک جور هایی جور نمی شوند، یکی از شرق است و یکی از غرب!
+ پس نمی ترسی هذیان می گویی؟ تب کرده ای ؟ می لرزی! دست هایت پاهایت ببینشان در اختیارت نیستند!
ـ می ترسم از خودم نباشند! عاریتی ست مگر نه؟ یک روزی از من می گیرندشان؟ هان؟ راستش را بگو
+ وقتی که روحت را به یغما ببرند دست و پایت دیگر حتمی ست!
ـ به چه درد می خورند!
+ خودت را به مردن نزن. زمین را چنگ گرفته ای که چه بشود؟! می خواهی فرار نکنند؟
ـ دست خودم نیست. به خدا که دست من نیست!
+ بگذار هر وقت می خواهند بروند، برمی گردند. اصلا از کنارت نمی روند خیالت راحت تو را هم با خودشان می برند
اگه تو می گی درستمی شه لابد می شه..
من چی بگم؟
تو گلی, گل صنمی. هر چی بگی همون می شه ;)
می دونی عزیزم..می خونمت خوب هم می خونمت..ولی حس می کنم نمی خوای یا نمی تونی یه جوری بگی که من هم بدونم..اگه نتونی که هیچ..ولی اگه نخوای نباید زیاد پاپیت شد..می گیری چی می گم؟
رویا شمایی؟!
آره منم همون رویای همیشگیت
قربون تو رویای گلم که همیشه همه جوره هست :)
:)
!
...