به نیمه ی پر و نیمه ی خالی نگاه می کنم!
به نیمه ی پر, بلند می شوم و جلوی آینه می روم و بیشتر از هر روز آرایش می کنم و می خواهم راه بیافتم... دسته کلید را روی پیشخون جا گذاشته ام! برش می دارم, چشمم می افتد به لیوان
نیمه ی خالی اش...
جلو می روم. دستمالی برمی دارم و وحشیانه به جان صورتم میفتم...
.
.
.
پی نوشت: اگر از من می شنوید نه نیمه پر را ببینید نه نیمه ی خالی. هر چه که هست سر بکشید و راه بیفتید پی روزمرگیتان!!!
و اگر از خاموش مفسر می شنوید نه تنها نیمه ی پر و نه تنها نیمه ی خالی! نیمه پر و خالی!
نکن. این کارا رو نکن خاموش خانومی. آراهاش خیلی هم خوبه و اتفاقا وقتی نیمه خالی لیوانو می بینی بیشترم باید آراهاش کنی تا کم کم چشمت به جمال نیمه پر لیوان روشن بشه..
یه نسخه دیگه هم بلتم بپیچم! من الانا یه کم تنبلی خونم بالا رفته وگرنه قبلا وقتی فقط نیمه خالی لیوان بهم چشمک می زد، تازه من رخصم می گرفت! واسه خودم آهنگ می زاشتم و می رخصیدم اساسی و تازه وسطش اگه لازمم بود گیره هم می کردم تا سبک بشم ;)))
اگر آراهاش کنیم که چشممان فقط به جمال خودمان روشن می گردد ;)
کمرمان که حسابی زیر بار خاموشی خم گشته است پس رقص را بی خیال اما گریه را هستم پایه!!!
حالا تو درست و حسابی آراهاش کن، من قول می دم چشم بقیه هم به جمالت روشن بشه ;)
خب منم می گم یه کم برخص و اگه لازمه گیره هم بکن تا هم کمرت نرم بشه و هم چراغت روشن، خاموش من ;))
بقیه چه به درد؟! خودمو عشق است =)
ای ناقلا من می گم واسه خودت بآراهاش. می گی با آراهاش فقط چشم خودم به جمالم روشن می شه. می گم چشم بقیه هم روشن می شه. می گی خودمو عشقه ;) اصلا همون بقیه لیوانتو سر بکش، بزار ما هم به آراهاشمون برسیم ;))
اووووووووووو وه سرکشیدم و رفت :))
سر کشیدن هر چه هست یعنی به نیمه ی پر توجه کردن!
یعنی پذیرفتن نیمه ی خالی و به جان خریدن نیمه ی پر