لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

کاریکلماتور

عذر تاخیر 

تا کتاب را دوباره گیر آوردم کمی دیر شد (یادتان اگر باشد یادداشت نکرده بودم) فعلا اینها را داشته باشید تا بعد  

  

  

  

 

 

به حال آبی اشک می ریزم که تشنه تر از ماهی ست 

 
نوزاد پشه به عروسک نیش می زد 

 
وقتی نوبت مرگم رسید عزرائیل خودکشی کرد 

 
بایک دست پرنده را محفوظ و با دست دیگرش بادبادک هوا می کرد 

 
پشه مهربان وقتی نیشم می زند خودش جایش را می خاراند 

 
بلبل ها را سرشماری کردم و به تعداد آنها گل در باغچه کاشتم 

 
زندگی یعنی من٬ تو٬ او٬ ما٬ شما٬ ایشان و باقی قضایا 

 
برای اینکهزحمت به دوش کشیدن جسدم را به کسی ندهم٬ در گورستان خودکشی می کنم 

 
آدم ساده لوح در بازار آهنگرها از سکوت تقاضای پناهندگی می کند 

 
وقتی سکوت را به حاصل جمع فریادها تقسیم نمودم٬ خاموشی جان سپرد 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
رایان دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 03:02 ب.ظ



قشنگن. لطفا ادامه بده ولی جان به کسی نسپر!!

راستی ها! یه چیزی یادم افتاد. تو خوشه پیدات نیست؟! آیا چرا؟

به کی؟ کو؟ کجا؟

کم لطفی می کنیا
هستم به خداش

نایری دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 03:08 ب.ظ

این رو هم من اضافه کنم که آقای شاپور تمام کاریکلماتورهاش حول چند کلمه می چرخه: ماهی گربه سگ پشه گل پرنده و ...با استفاده از همین چند تا جملاتی گفته که شاید ما از گفتن حتی یکیش هم عاجز باشیم.
نقاشی هاش هم در نوع خودش عجیب و شگفت انگیزه.


خاموشی مرسی که دوباره کتاب را گیر آوردی.

لطف کردی :)


خواهش می شه ;)

شابلوط دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 03:49 ب.ظ

چه باحال :))
دستت درست !!

سرت درست آبجی جونم :)

یامین دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 04:53 ب.ظ

:)
قشنگ بودن ...

قابل نداشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد