عذر تاخیر
تا کتاب را دوباره گیر آوردم کمی دیر شد (یادتان اگر باشد یادداشت نکرده بودم) فعلا اینها را داشته باشید تا بعد
به حال آبی اشک می ریزم که تشنه تر از ماهی ست
نوزاد پشه به عروسک نیش می زد
وقتی نوبت مرگم رسید عزرائیل خودکشی کرد
بایک دست پرنده را محفوظ و با دست دیگرش بادبادک هوا می کرد
پشه مهربان وقتی نیشم می زند خودش جایش را می خاراند
بلبل ها را سرشماری کردم و به تعداد آنها گل در باغچه کاشتم
زندگی یعنی من٬ تو٬ او٬ ما٬ شما٬ ایشان و باقی قضایا
برای اینکهزحمت به دوش کشیدن جسدم را به کسی ندهم٬ در گورستان خودکشی می کنم
آدم ساده لوح در بازار آهنگرها از سکوت تقاضای پناهندگی می کند
وقتی سکوت را به حاصل جمع فریادها تقسیم نمودم٬ خاموشی جان سپرد
قشنگن. لطفا ادامه بده ولی جان به کسی نسپر!!
راستی ها! یه چیزی یادم افتاد. تو خوشه پیدات نیست؟! آیا چرا؟
به کی؟ کو؟ کجا؟
کم لطفی می کنیا
هستم به خداش
این رو هم من اضافه کنم که آقای شاپور تمام کاریکلماتورهاش حول چند کلمه می چرخه: ماهی گربه سگ پشه گل پرنده و ...با استفاده از همین چند تا جملاتی گفته که شاید ما از گفتن حتی یکیش هم عاجز باشیم.
نقاشی هاش هم در نوع خودش عجیب و شگفت انگیزه.
خاموشی مرسی که دوباره کتاب را گیر آوردی.
لطف کردی :)
خواهش می شه ;)
چه باحال :))
دستت درست !!
سرت درست آبجی جونم :)
:)
قشنگ بودن ...
قابل نداشت