تو آمدی و خاطرات خاک خورده را ورق زدی...
دیگر تمام شد آن زمان که باید گفت:
به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند ... تاچند ... ورق خواهد خورد ؟ (شاملو)
دفتر را بسته ای یا؟
سلام خاطرات همیشه هست .. میشه از یه لبخند هم خاطره ساخت اونم به فکر آدما بستگی داره من خاطراتمو مینویسم دوست داشتی بهم سر بزنموفق باشی
سلام
بنا نبود توی پست من چیزی بنویسی ایکون مه شب عصبانیاما هنوز برای تصویر باید دفتر خالی ورق خورد چون فقط یه صدای مبهم اومد ورفت؟!!!با چند تا نوشته
هنوز نمی شه نظریه قطعی ای ارائه داد ;)
بابا ما که خودمون کلکسیون خاطرات دپرس آور هستیمتو هم نمک بپاش به زخممون خوب؟؟
شرمنده! دیگه سعی می کنم تکرار نشه...حس دیگه٬ کاریش نمی شه کرد
اینا رو شاملو گفته ولی حرفه دل توئه مگه نه؟
حرف منحرف رفیق منحرف رفقای منبه قول شابلوط٬ همگی یه جورایی کلکسیون خاطرات دپرس آور هستیم
سلام
خاطرات همیشه هست .. میشه از یه لبخند هم خاطره ساخت اونم به فکر آدما بستگی داره
من خاطراتمو مینویسم دوست داشتی بهم سر بزن
موفق باشی
سلام
بنا نبود توی پست من چیزی بنویسی ایکون مه شب عصبانی
اما هنوز برای تصویر باید دفتر خالی ورق خورد چون فقط یه صدای مبهم اومد ورفت؟!!!با چند تا نوشته
هنوز نمی شه نظریه قطعی ای ارائه داد ;)
بابا ما که خودمون کلکسیون خاطرات دپرس آور هستیم
تو هم نمک بپاش به زخممون خوب؟؟
شرمنده! دیگه سعی می کنم تکرار نشه...
حس دیگه٬ کاریش نمی شه کرد
اینا رو شاملو گفته ولی حرفه دل توئه مگه نه؟
حرف من
حرف رفیق من
حرف رفقای من
به قول شابلوط٬ همگی یه جورایی کلکسیون خاطرات دپرس آور هستیم