لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

کاغذ سفید

تو آمدی و خاطرات خاک خورده را ورق زدی...  

  

  

 


 

دیگر تمام شد آن زمان که باید گفت:  

به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند ... تاچند ... ورق خواهد خورد ؟   (شاملو)
 

 

دفتر را بسته ای یا؟