لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

می خواستم بعد از چندی حذفش کنم٬ انتشار نیافته حذف شد!

پستی نوشتم اما انتشار نیافت! گفتم شاید نشاید این حس کذایی را در میان نهادن! فعلا متن پایین را داشته باشید که بی ربط بی ربط به حسم است تا...:

"وضع و حال مردمان تنگ فکر به وضع و حال بطری های تنگ دهان می ماند که هرچه کمتر در خود داشته باشند با سر و صدای بیشتری آن را به خارج می ریزند"

پروفسور پوپ

نظرات 3 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 12:33 ق.ظ http://after23.blogsky.com/

حذف که نشده بود. همونی بود که می خواستی بنویسی.

خب آقای پوپ حرف بزرگی زده اما حرف من نبوده...!

رایان یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 12:34 ق.ظ

خب مجبور بودی بگی کنجکاو کنی؟
:)
شبتان بخیر و سلامتی.

به این کار می گویند طرف مرض داشته!

آقا جان پوپ را در یاب =)

رایان چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 11:46 ب.ظ

حدسیات شما اشتباه نیست هیچوقت. البته به خاطر حرفهای کسی به ... نه وبلاگم بهم نریخته بود!! :))

دلم داره میترکه خاموشی. خیلی خسته‌ هستم.

دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
اندکی صبر سحر نزدیک است
اندکی صبر سحر نزدیک است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد