لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

حساب بی حساب


"وقتی خودمانی شدیم آن وقت است که باید فلنگ را بست و در رفت، که اگر در نروی آخرش کار به جاهای باریک می رسد یا آن که برایش تکراری می شوی و می روی پی کارت"  


این طرز فکر من است که تا الآن هیچ کس را، هیچ کس هیچ کس هیچ کس را ...
حتی اگر دستش گهگاهی بوی سیگار بدهد و حتی اگر صدایش از آن صداهایی باشد که لنگه ندارد، و حتی اگر... حتی اگر تک بزنی فقط به این امید که شاید لحظه ای کوتاه از تمام لحظه هایش برای تو باشد، هزار بار، شاید هم بیشتر با گوشیت تماس بگیرد و تنها کاری که می توانی بکنی سایلنت بگذاریش و فقط ویبره اش دستانت را بلرزاند و پشت خط، دلت را...

نظرات 8 + ارسال نظر
شابلوط جمعه 17 مهر 1388 ساعت 09:41 ق.ظ

سلام!
چه قشنگ نوشتی خاموشی!
ولی بوی سیگار رو هیچوقت دوست نداشتم
ولی
این طرز فکر من هم هست

سلام به روی ماهت
سیگار را زیاد جدی نگیر ;)

فرح جمعه 17 مهر 1388 ساعت 10:33 ق.ظ

دست و دلت خوب با هم تبانی کردن ها نگو نه
انتظار همیشه سخته ولی ارزش داره خانومی
مواظب خودت و دلت باش .
فعلا

به قول ماهی تا تموم وجودم تبانی نکردن باید خدا رو شکر کنم

ممنون :)

ماهی سیاه کوچولو جمعه 17 مهر 1388 ساعت 12:47 ب.ظ

وای گفتی عزیزم! همینه همینه همینه.. یعنی همین درسته. درست و کامل و بی عیب..
هزار بار هم دلت بلرزه بهتره تا هر شب تا بی نهایت، تمام وجود و روحت بلرزه..

لحظه های هستی من از تو پر شده است !

در تمام روز

در تمام شب

در تمام هفته

در تمام ماه

در فضای خانه ، کوچه ، راه

در هوا ، زمین ، درخت ، سبزه ، آب

در خطوط مبهم کتاب !

مه شب جمعه 17 مهر 1388 ساعت 08:56 ب.ظ

نکنه که بعضی چیز ها را بهم نگی؟!
البته شاید گذاشته بودی توی وبت یهو غافلگیرم کنی؟
نکنه سر کارم؟

مه شب جون توهم زدی خفن!!!
بابا اینا رو بی خیال٬ طرز فکر رو داشته باش :))

رایان جمعه 17 مهر 1388 ساعت 11:58 ب.ظ

مفصله
نمیدونم شروع کنم یا نه؟

راستی خوب شدی؟ بهتری؟

از هر جا شروع کنی من سراپا گوشم :)


شکر خدا آنفولانزایی در کار نبود!

نایری شنبه 18 مهر 1388 ساعت 09:56 ق.ظ

معرکه بود. به خصوص تیکه آخرش که دیگه حرف نداشت.
من عاشق این جور نوشته هاتم. بدجوری آدم را میذاری وسط ماجراها.

خاموشم بارها گفتم حیفه به خدا حیفه. وبلاگ نویسی خوبه خیلی هم خوبه اما راهش نیست..

آیکون شرمندگی٬ خجالت زدگی٬ فروتنی٬ فرش زیر پاتیم٬ H2O وجودمی... ارادت

یه آیکون دیگه: آیکون یه خاموش بی جنبه :))

محسن دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 08:54 ق.ظ http://axamoon.blogsky.com

یه چورایی یاد فروغ افتادم
این روزها
با هر که دوست می شوم
احساس می کنم آنقدر دوست بوده ایم
که وقت خیانت رسیده است.

من اعتقاد دارم فروغ را باید خواند و لذت برد :)

شاراد دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 09:01 ق.ظ http://sharad2.persianblog.ir

سلام
قشنگ بود

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد