لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

کمبود زیادبود مثل روخدونه :)

من می دونم که یه جای کار داره می لنگه
یه چیزی کمه یا نمی دونم زیادی زیاده
یا اصلا شاید همه چیز نباید این جوری باشه که هست
یه جور ناجوریه که هیچی جور نمی شه
که من اون چیزی که خودم می خوام نیستم
یا بهتره بگم خودم نمی دونم چی می خوام باشم ولی هرچی هستم اینی که هستم نمی خوام باشم!!!
خیلی دوست دارم یه روز مردونه با خودم تصمیم بگیرم و اینی که هستم دیگه نباشم! تمام ریز کارهام! از کل گرفته تا جز’! از فیزیک تا متافیزیک! از مکان تا فضا!!!! شاید اگه همه چیز رو تغییر بدم، همه ی همه چیز رو، بالاخره اون یه چیز شاید کوچولویی که باید تغییر کنه و نکرده و حالا اینی شدم که نباید باشم هم تغییر کنه!!!


پی نوشت: سد روخدونه هم باز شده! صبحیه آبش گل آلود بود اما دم غروب زیر بارون جریان داشت...! خوشحالم که روخدونه امون دیگه مرده رود نیست!
پ.ن: ناراحتم که ممکنه دیگه پلی به نام سی و سه پل نداشته باشیم!!!

نظرات 10 + ارسال نظر
نقاب سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 11:00 ب.ظ http://negha.blogsky.com/

سلام خاموش.

چقدر این قسمت را زیبا آمدی>> از فیزیک تا متاقیزیک.. از مکان تا فضا

و در آخر بسیار زیباتر که نوشته ای>>سد رودخدونه هم باز شده

ولی سعی کن مرد نباشی...چون مردی به نامردیست

سلام
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آن چه یافت می نوشد آنم آرزوست


مرد را می گویم!

نقاب سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 11:01 ب.ظ http://negha.blogsky.com/

ببخش یک سوال هم داشتم چگونه نظر خصوصی را قسمت قالب نظرات قرار داده ای؟؟ آیا کد خاصی دارد؟؟

نه تلاشیدیم اما نتیجه ای نداد هنوز هم حذفش نکرده ایم!

مقداد سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 11:14 ب.ظ http://konkor88.blogsky.com/

سلام
نمی دونم چی شده که تغییر درد همه ی ما شده.
منتظرتم به ما سر بزن خاموش

سلام
سر می زنم

رایان سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 11:56 ب.ظ

من که نفهمیدم. فردا دوباره میخونم.
غلی الحساب گل خدمت شما.

چند وقت پیش هم یه پست تو همین مایه ها نوشته بودم... برام نظر گذاشته بودی که فردا صبح که از خواب بیدار شی همه چی تمومه!!! گفتم جل الخالق احسنت به رایان که فهمید همه ی این چرندیات از خستگیه :)
وقتی این پست رو گذاشتم حدس می زدم همین حرف رو بزنی ولی انگار خودت هم خوابت می یومد

آنجل چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 01:53 ب.ظ

سلام روشن
چطوری خوبی ؟ نوشته جالبی بود چون ازش چیزی نفهمیدم ولی انگار صحبت از یک تصمیم کبری بود .موفق باشی

سلاااااام
عجبه از این ورا :)
درست گرفتی
مرسی پری خانوم :))

رایان چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 09:50 ب.ظ

این حالت رو باید به فال نیک بگیری.


خوبه که راضی نیستی. خوبه که نمیدونی. اینها بهانه‌های فهمیدن هستند و جرقه‌های رشد.
سعی کن روال درستی رو برا خودت انتخاب کنی. معمولا رو این انتخاب ممکنه ۲۰ ۳۰ سال تعصب پیدا کنی!

آیکون گل.

در مرود ۳۳ پل می‌شه توضیح بدی؟ مگه چیزی شده؟

باشه یه پست می ذارم...

رویا جمعه 15 آبان 1388 ساعت 09:15 ب.ظ

برا تغییر اولین قدم اراده کردنه..
انگار اراده کردی..



:)

شابلوط جمعه 22 آبان 1388 ساعت 01:46 ب.ظ

بابای من تازه از ماموریت اصفهان برگشته...میگه اصفهانیها خیلی خوشحالن از زنده شدن زاینده رود !!!
ما هم خوشحالیم !!!

آره بندگان خدا خوشحالن :))
اما قراره دوباره سد رو ببندن! فکر کنم دو سه هفته ی دیگه :(
خوشحالیم که خوشحالین که خوشحالیم =)

شابلوط جمعه 22 آبان 1388 ساعت 01:47 ب.ظ

ببینم این نظر خصوصی هه کار میکنه !

آیکون یاه یاه یاه یاه

شابلوط جمعه 22 آبان 1388 ساعت 01:47 ب.ظ

کار نکرد :)))))

اصفهانیا یه ضرب المثل دارن: سرکاری وضع بیکاری :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد