به بودنم عادت کرده اند و نبودنم را محال می دانند
ساده است اثباتش برای من! اثبات نبودنم را می گویم!
لااقل ساده تر از دست و پنجه نرم کردن با روزمرگی ها و خستگی ها و انجام کارهایی که هیچ علاقه ای به آن ها نداری!
به بودنم عادت کرده اند اگر نه که نبودنم را محال نمی دانستند!
چنان که سهل است بگویمشان نبود من مثل یک چشم برهم زدن سریع اتفاق می افتد... به سرعت پرت شدن از ارتفاع هزارمتری یک ساختمان روی سنگ فرش های یک خیابان ناقابل!
فرمولش همین بود دیگر ؟! h=1/2mgt^2
خب اگر هم حساب کنیم می شود 1000=1\2*50*10*t^2
که می شود به عبارتی دو ثانیه!
غلط نامه (باتشکر از کمک های شایان توجه رایانی و شابلوطی) : اگر ساختمان را بگیریم ۱۰۰ متری و فرمول بشود: h=1/2gt^2 می شود =>
۱۰۰=۱/۲ * ۱۰*t^2
به عبارتی ۳.۳۳۳۳۳۳ ثانیه! باز هم زمان کمی ست!!!
پ.ن:
پرسید
بی من چگونه ای لول ؟
گفتم ملول
خندید
"مصدق"
ارتفاع هزار متری کدوم ساختمان؟!!
:)
بستگی داره به کی رو بخای فکرشو بکنی. همه عادت نکرده اند. بعضیا جونشون به جونت بستهس!
زیاد به این چیزا فکر نکن.
تا هستم و هست دارمش دوست.
بله قبول دارم خودکشی عمل خودخواهانه ای به حساب میاد!
فکر نمی کنم... فکر هم بکنم عمل نمی کنم :)
ارتفاع را زیاد از حد گرفته ام تا این زمان لعنتی فرا ماکسیمم بشه :))
h=1/2 gt^2
ممنون درستش می کنم D:
۳ ثانیه
۳.۳۳۳۳۳۳۳۳۳
دیگه بدتر!
خودکشی خودکشی خودکشی خودکشی..
می دونی این خودکشی ها همش "خود" کشی نیست؟ می دونی گاهی با خودکشی، خیلی چیزای دیگه رو جز خودشون هم می کشند؟ خودکشی و دیگرکشی بهم چسبیدند. وقتی خودوشونو می کشند باعث درد روح اونایی که دوسشان دارند هم می شند. ای کاش حداقل وقتی این قدر بیرحم و شجاع بشند که دلیلشون کمی قابل درک باشه. نه حداقل یه دلیل داشته باشند. اینم نه، حداقل دلیلشو بگند..هیچی سختتر از مرگ کسی نیست که دوسش داشته باشی و بره ولی ندونی چرا رفته..
تا حالا تجربه اش نکردم! ولی فکر کنم باهات موافقم...
ماری به انگلیسی یعنی مریم
برای همین آیکون فرشته خانوم رو توی نظرم گذاشتم!
به خاطر مریم مقدس :)
فکر کنم بدونم از چی ناراحتی ;)
«به بودنم عادت کرده اند اگر نه که نبودنم را محال نمی دانستند! »
این حس وقتی به حد نهایت خودش می رسه که مادر بشی. توقعات بیش از حد بچه ها و شوهر گرامی. مادر را قبل از اینکه به عنوان یه ‹مادر/هم سر› قبول داشته باشن به صورت خیلی محترمانه یه میزبان دست به سینه می شناسنش که نبودنش حتی به فکرشون (فکرم) هم نمی رسه.
نمی دونم برداشتم درست بوده یا نه
آخه خواهر من! بنده هنوز دقیق نمی دونم برای چی می خوام تو ۳.۳۳۳۳۳ ثانیه کلک خودم رو بکنم! این قدر دلیل برای مرگ هست که حتی یک دونه اش رو هم نمی تونم برای ادامه ی زندگی پیدا کنم... ولی باهات موافقم. در مورد مادر می گم! با این که تجربه اش رو نداشتم ولی فکر کنم می تونم درک کنم!
ببین شما به عنوان مهندس این جامعه آبرویی برای کسی گذاشتی؟
البته انسان ممکن الخطاست
پس فیزیک دانان جامعه این وسط چه کارن؟!!!!
راستی منو هم خبر کن پایین ساختمون برات سوت ودست بزنم یهو منصرف نشی
بعد اگر سرعت حد هم در نظر بگیریم البته با توجه به وزنت خیلی تاثیر نداره اما به هر حال ۴ ثانیه حال سقوط آزاد را میبری داری می ایی تو راه داد بزن برام تعریف کن
یه قرون بده آش به همین خیال باش :))
خیلی خیلی زیبا بود کلی کیف کردم :)))
شما لطف دارین آقای داش آکل
راستی این داستان کوتاه داش آکل هم خیلی خیلی زیبا بود! :)