لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

خونه

این چند روز فشار زیادی روی اعصابم بود... فشار کاری خیلی خیلی بالا! 

دو روزه دربست نشستم تو خونه و دارم استراحت می کنم! 

انرژی زیادی پیدا کردم! 

دعا کنید این انرژی با بازگشت به دانشگاه ته نکشه! 

یه دعای دیگه هم بکنید... یه معجزه ای بشه که من و همگروهی به توافق عقلانی برسیم!!! 

 

پی نوشت: هیچ جا خونه ی خود آدم نمی شه! (البته خونه ی بابای آدم)

نظرات 2 + ارسال نظر
رایان شنبه 19 دی 1388 ساعت 12:09 ق.ظ

خونه ی خود آدم از خونه ی باباش بهتره.
البته مگه اینکه خونه ی باباش پولدارتری باشه!

انشالا انرژیت هیچوقت تموم نشه.

مرسی... منم امیدوارم :)

ماهی سیاه کوچولو جمعه 25 دی 1388 ساعت 01:04 ب.ظ

اره، هچ جا خونه پدری نمی شه. می فهمم. وقتی سرتو می زاری تو آغوش بی دریغ و بی منت پدر و مادر ،و ساعتها و ساعتها نوازشت می کنند، می فهمی هیچ عشقی ارزششو نداره..

و صدای قلبشون رو می شنوی...!
فراموش کردی :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد