لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

خدا

زنجره را بشنو: چه جهان غمناک است، و خدایی نیست، و خدایی هست، و خدایی... (سهراب، هلا)

 

درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشا تر، و خدا در هر...آیا بود؟ (سپهری، پادمه)

  

 پی نوشت: چه بنویسم! چه دارم که بنویسم.

نظرات 3 + ارسال نظر
رایان پنج‌شنبه 22 بهمن 1388 ساعت 12:58 ق.ظ

وقتی تو چیزی نداری بنویسی خواننده باید چیکار کنه اونوخ؟‌

خب شاید خواننده یه حرفایی بیشتر از من داشته باشه! شاید هم برداشتی متفاوت!

محسن جمعه 23 بهمن 1388 ساعت 09:28 ق.ظ http://after23.blogsky.com/

گفتی سهراب یاد مسلمانیش افتادم.
من وضو با طپش آینه ها می گیرم.
برای یک مسلمان باید خیلی رشک برانگیز باشه مسلمانی از این دست.

سنگ از پشت نمازم پیداست...

رایان جمعه 23 بهمن 1388 ساعت 11:23 ق.ظ

آهان. حالا خوب شد!

خب بازم نظری ندارم!!

بی مزه =)

بنده هم توقعی ندارم ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد