لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

پیش از آن که فکر کنی

واگذار شد به خدا 





این جا اگر بیایی

تعبیر خواب هایم که هیچ

تعبیر بیدارهایم هم

به چشم می بینی

همیشه می گفتی

که خواب های من بی سرو ته اند

خواب دیده بودم که آمده ای

و سرت

ته چاهی تکان می خورد

باورت از سر همه ی خواب هایم زیادی است

باور کنی یا نه

ته این زندگی

به خواب های نیم بسته ی من

گره خورده است...

دنبال سر و ته این شعر هم نگرد

که همه، ترجمان خواب های بی سرو ته من اند

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 01:00 ق.ظ

چقدر بی سری خوب است؟!
و بهتر بی سر و ته بودن!

خیلی قشنگ بود:
باورت از سر همه ی خواب هایم زیادی است

مهشب جان
آر یو خودت؟!!

[ بدون نام ] دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 09:15 ب.ظ

واقعا یادم نمیاد خودم بوده ام یا نه؟
فقط الان که این شعر را خواندم نظرات را باز کردم تا بگویم خیلی قشنگ بود:باورت از سر همه خواب های من زیادی است!
شاید برای پاک کردنش ،خودم را دارم پاک می کنم؟

همه چیز از یاد آدم می ره :|

مه شب چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 11:49 ب.ظ

اما مگه قرار نبود یادش همیشه یادش باشه؟

خیلیییییییییییییییییییییییی چیزهاااااااااااااااااا قرار بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد