وقتی شنیدم که ساعت ها توی ذهنش با کسی حرف می زنه که وقتی بهش می رسه یک کلمه هم نمی تونه بیان کنه!* دنیا روی سرم خراب شد.
من چه جوری بهش بگم "به خدا حتی من اونی نیستم که خودم می فکرم چه برسه به اونی که تو فکر می کنی!" ؟!
پی نوشت: همه چیز زیر سر همین فکر کردنه
*نصیحت نوشت: وقتی به این حالت دچار شدید، بدونید که اون کسی که توی ذهنتونه با اون کسی که اون بیرونه زمین تا آسمون فرق داره!
پی نوشتِ نصیحت نوشت: برگشته می گه ولی من فکر می کنم این کسی که داره می فکره با کسی که می خواد بحرفه فرق داره نه کسی که توی فکر منه!
پ.ن (دیگه آخریشه) :حس همذات پنداری عمیق با پرنده ای به نام اسکول!
خسته نباشی! زیاد بهش فک نکن! فک کردنو میگم
خسته نیستم :)