گاهی خسته می شم از این حسِ ... (چه می دونم اسمش چیه) که همیشه هم درست از آب در می آد.. مثل اینه که فکر دیگران رو بخونی، حتی می تونی جملات توی ذهنشون رو روی پیشونیش بخونی، لابه لای سلام، صبحت به خیرهاشون تا شب خوبی داشته باشی هاشون، تمام کلمات نگفته اشون رو ردیف کنی و کلمه به کلمه بخونی! گاهی آدم دلش می خواد ندونه!
پ.ن: کاش همون قدر خر بودیم که دیگری فکر می کرد!