عالی بود، محشر بوووووووود
کاش این گذر شادی، زودگذر نباشه...
امشب تو شهر چراغونه
خونهی دیبا داغونه
مردم ده مهمون مان
با دامب و دومب به شهر میان
داریه و دمبک میزنن
میرقصن و میرقصونن
غنچهی خندون میریزن
نُقل بیابون میریزن
های میکشن
هوی میکشن:
«ــ شهر جای ما شد!
عوضش تو شهر ما... -آخ! نمیدونین پریا!-
دَر برجا وا میشن; بردهدارا رسوا میشن
غلوما آزاد میشن، ویرونهها آباد میشن
هر کی که غُصه داره
غم شو زمین میذاره.
قالی میشن حصیرا
آزاد میشن اسیرا
اسیرا کینه دارن
داس شونو ورمیدارن
سیل میشن: شُرشُرشُر!
آتیش میشن: گُرگُرگُر!
تو قلب شب که بدگِله
آتیشبازی چه خوشگِله!