لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

مانده.. رانده

گاهی حس می کنم روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام...


سیدعلی صالحی
نظرات 2 + ارسال نظر
شاراد یکشنبه 26 آذر 1391 ساعت 12:20 ب.ظ http://sharad.persianblog.ir

من گاهی فکر می کنم الان خدا یک گوشه ای نشسته، داره ناخن هاش رو از دست من میجوه!

انگشتاش رو هم ترق ترق می شکونه

بهزاد پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 02:03 ب.ظ http://shirazkhabar.blogsky.com

من فکر میکنم خدا با خودش میگه چرا تو رو آفریده که یک مطلب به درد بخور تو وب لگنت پیدا نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد