لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

های های باید گریست!

وقتی گفت بر حسب آن که مدرکتان گم شده بنابراین سندی بر باسوادی شما نیست

هرهرهر روبه رویش خندیدم


داشتم برمی گشتم با خودم گفتم این ها که یک تکه کاغذ است

اگر روزی بفهمم، چیزی نمی دانم! در عین داشتن همه ی این کاغذها و مدارک باز هم بی سوادم!!!

بعید می دانم این بار بخندم!!!



بی ربط نوشت:

اولیور: استن ... تو به عشق در یک نگاه اعتقاد داری؟
استن : آره خوب , حداقل وقت آدمو نمیگیره!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد