لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

سلام هم مثل آبی که با نگاه خوردی و زهرشد٬ زهر می شود.

خب آدم هایی که کنار هم نیستند٬ یا آن که نباید کنار هم باشند... اگر یک روزی٬ یک جایی٬ کاملا اتفاقی کنار هم بایستند٬ یا راه بروند٬ یا حتی برای چند لحظه هم که شده به چشم های هم خیره شوند٬ به همه چیز فکر می کنند الا کنار هم بودن... اصلا انگار کنار هم نیستد٬ فکر می کنی به چشم هم خیره شده اند اما به مصیبت های امروز٬ دیروز٬ فردا٬ و همه چیز خیره شده اند الا به چشم های هم
انگار چشم هایشان آینه ی دق هم دیگر است.