لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

.. .


سلام ای شب معصوم 
سلام ای شبی که چشمهای گرگ های بیابان را 
به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی
و در کنار جویبارهای تو ارواح بید ها 
ارواح مهربان تبرها را می بویند 
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صدا ها می آیم 
و این جهان به لانه ی ماران مانند است 
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست 
که همچنان که ترا می بوسند 
در ذهن خود طناب دار ترا می بافند