لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

نوشداروی ماتمزدگی

                 

 

شب ناشکیبا

شب دیدنت

درآ آفتاب من

که سخت است باریدنت

تن سردت امشب

کنار هم آغوشت است

چه دشوار

چه سخت است

جامه ی خویش به تن دریدنت

سرودی چو در آید از نای خاموش قلبم

به جز نام تو نیست

نام از زبان خود شنیدنت

کناری نشستم

زانکه باز آیی، باز آیی، باز آیی

چه دردناک آواز باز آ

که خود به چشم دیده ام

نقش فراق همیشگیمان را

به دست خود کشیدنت

پ.ن : باید رفت این لغت رفتن چه قدر سخت است   "صادق هدایت"