وقتی که دهان را می گشایند و چشم ها را می بندند باز هم باید نوشت؟
وقتی که خودخواهی ها فزون بر انسانیت می شود باز هم باید نشست ؟
وقتی که خواب، دیده ها را نادید می کند و روح ها را گسسته از زنجیر، باز هم باید چشم فرو بست؟
وقتی که مستان عربده می کشند و هوشیاران خرد می شوند باز هم باید نوشید؟
وقتی که عشق را مضحکه می دانند و مهر را افسانه و خواستن را جنون و خواهش را شکست و دوری را حقیقت و سوختن را سرنوشت باز هم باید زیست ؟
وقتی که... به قول مصدق: "دگر کافی ست"!