لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

لابه لایِ لای لایِ دل

و ندا آمد لب بسته بپوی "سپهری"

سلام

                             

به نام خدای نور وخاک

 

آغاز دوباره ی حرف ها بودن ها دیدن ها و نوشتن هر آنچه را که فهم نافهم انسانی می فهمد یا همان نفهمیدن ها!

و خواندن سرود منحصر به فرد خود و باز گو کردن "حسرت از گذشته ، بیزاری از حال و انتظار مسیحی در آینده "*

خاموش نشستن به انتظار آن که به سخنت در آورند تا آبی بیکرانت را آلوده ی سیاهی دودهای حرف ها سازی. این هم خود نوعی از اجبار زندگی است.

همه ی این ها رو نوشتم که بگم : سلام

 

*شریعتی