-
از چاه به چاله
جمعه 22 آذر 1392 19:42
هر بار که میخواهم به سَمتـت بیایم، یادم میافتد "دلتنـگی" هرگز بهانهِ خوبی برای تکرار یک "اشتباه" نیست...!
-
مثل رد چسب بر کاغذ
جمعه 22 آذر 1392 14:37
کاش هیچ وقت صدایم نمی کردی کاش این همه صدایم نمی کردی
-
نلسون ماندلا.. گاندی 2013
شنبه 16 آذر 1392 01:44
آزادی به بریدن زنجیرها از دست و پا خلاصه نمی شود آزادی به احترام گذاشتن به آزادی دیگران نیز نیاز دارد "نلسون ماندلا" پی نوشت: یادش گرامی..
-
بی وطن
شنبه 16 آذر 1392 01:20
هرجا هرکسی از من می پرسید کجایی هستی به شوخی می زدم و می گفتم بی وطنم! حالا انگار جدی جدی شده تهران که می رفتم نمازهایم را شکسته می خواندم اصفهان که رسیدم.. رفتم سرسجاده... بغضم گرفت. مانده بودم چند روز می مانم، چند رکعت بخوانم.. انگار جدی جدی بی وطن شده ام انگار جدی جدی از این جا رانده از آن جا مانده شده ام پس می...
-
آدم ها آدم هستند نه خمیر کیک پزی یا ژله ی دسر غذا
دوشنبه 11 آذر 1392 00:08
این که یک قالب بگیرم دستم و بردارم اطرافیانم را مچاله کنم توی این قالب.. باید هم انتظار یک سری آدم کج و معوج را داشته باشم که حوصله شان را ندارم... که حوصله ام را ندارند. حالا این قالب هرچه قدر هم خوب... هرچه قدر هم بهترین شکل.. آخر می دانی اشکال از قالب نیست.. اشکال از عمل قالب گیری است.
-
پرپر
یکشنبه 10 آذر 1392 16:52
حکایت همان پرنده ای که از قفس آزاد می شود، غافل از آن که پرو بالش بسته است... پی نوشت: یا آن که دستی هست همیشه برای کندن تک تک پرهای بال پروازت... . کسی که نامهربان است ؛ همیشه بهانه ای برای بی حوصلگی هایش دارد، وقتتان را برای رفع بهانه تلف نکنید.. پی نوشت: کسی هم که شاد است و خرم ؛ همیشه دلیلی برای شادی های بی پایانش...
-
کسی شبیه من.
شنبه 2 آذر 1392 20:43
هی تویی که خیره نگاه میکنی لباسم شبیه او بود یا قد و قوارهام؟ شرم نکن / من درد ِ تو را میفهمم من هم به یاد ِ او به ابرها و آدمها حتا به دیوار خیره شدهام هر چه دلت میخواهد نگاه کن "علیرضا روشن" پی نوشت:این روزها را دوست دارم، حتی با همین طعم گلودرد..
-
دارد خفه ام می کند این هوای لعنتی
سهشنبه 28 آبان 1392 01:21
ازینجا مانده، ازینجا رانده، ازینجا باخته، ازینجا رفته، ازینجا شسته، ازینجا ریخته؛ از آنجا؟ از آنجا هیچ، از آنجا نگاه، از آنجا آه، از آنجا خیال، از آنجا باد، از آنجا هوار، از آنجا خراب؛ آنجا بدتر از اینجا ..
-
بگذارمش کنار هم خودش می آید.. حکایت همان خیگ است و همان خرس و رودخانه و آدم و شیطان و من ولش کرده ام او ولم نمی کند و این ها!!!!
جمعه 10 آبان 1392 02:30
پارچه را که می خرم برایش می میرم در حین دوخت هنرمندانه و پرو دقیق مادرم برای لباسم می میرم و زنده می شوم ... لباس را که پشت ویترین می بینم در نگاه اول عاشقش می شوم، به رنگش به بافتش به تار و پودش خیره می شوم و کیف می کنم ... ولی وقتی آماده می شود پارچه ی دوخته شده و مهیا شده و دلربا، وقتی خریده می شود لباس بی نظیر پشت...
-
جای آدم های خوب
پنجشنبه 20 تیر 1392 23:37
... وگرنه هیچ کس از دوست داشتن و دوست داشته شدن نمی ترسه یا فرار نمی کنه!
-
همان که هستیم
پنجشنبه 20 تیر 1392 23:17
جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید! اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید. این بزک تهوع انگیز دوروئی و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید، با آب فراوان بشوئید! ژان کریستف رومن رولان
-
آقای آخر با کمی تغییر!!!
پنجشنبه 20 تیر 1392 04:48
چند سال گذشت ! سال های اول منـ فریاد می کشدم و تو جوابم را نمی دادی ! آخرین سال تو صدایم زدی کَر شده بودم از فریاد های خودم ! صدایت را به واقعیت نمی شنیدم کَر شده بودم کَر و لال گوش هایم کَر و احساسم لال
-
چیزی ندارم بگم!
شنبه 15 تیر 1392 23:29
روحمان را گاز می زنند.. می خندیم!!!
-
آقای آخر
شنبه 15 تیر 1392 23:17
ا و هنوز هم مرا فکر می کند ! باور کنـ ! بعد از این همه غیبتم فهمیدم هنوز مرا جستجو میکند ! .
-
فقط برای آنکه تو بخوانی
پنجشنبه 13 تیر 1392 22:52
نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز ز جمع آشنایان میگریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها به بیمار دل خود می دهم گوش
-
بزرگ، از اهالی همین امروزها!!!
چهارشنبه 12 تیر 1392 00:43
همانی که مرد بود و شریف بود و سیگار هم برلب داشت.. سرطان ثرتان صرطان سرتان ثرطان صرتان . . . . . .
-
چرا کسی شبیه من؟!!
چهارشنبه 12 تیر 1392 00:15
"گذشته".. که هیچ وقت نمی گذره و آینده که هیچ وقت خیال اومدن نداره!
-
تا کجا کوتاه؟
سهشنبه 11 تیر 1392 01:03
اگر کوتاه نیای درازت می کنن!!! زنده یاد عمران صلاحی! خداوندا تمام حرف های جهان یک طرف این راز یک طرف: آیات شما چه قدر، شبیه به لبخند اوست! شمس لنگرودی
-
شبم تاریک رهم باریک و دوره..
یکشنبه 9 تیر 1392 01:46
سر می کشم هرشب تمام تلخی روز را و روزی دیگر!
-
استاپ
یکشنبه 9 تیر 1392 01:32
دوست دارم همین طوری باشد مثل یکی از همین روزها که می خواهی خطش بزنی خط خطی اش کنی پاکش کنی از لیست روزهای خدا می خواهم آن قدر پست بگذارم که مثل همین روزها باشد نباید باشد و هست بودنشان بی خود است و هست می خواهم خط خطی کنم این دفتر هزار برگ را بعد ورق ورقش را بکنم تکه تکه اش کنم کاری که از دستم برنمی آید در جواب این...
-
خیلی خیلی آرام شروع به مردن می کنی.. به سنجاق شدن لای کتابی.. پروانه ی بیچاره!
یکشنبه 9 تیر 1392 01:04
یک گوشه نشسته ای و زل زده ای به چشم هایم که چی؟! می گویند دیوانگی است این.. خیال می کنند (خیال می کنم) دیوانه شان شده ای... زهی خیال باطل. گوشه ای نشسته ای و به همه زل زده ای به هرکه ببیندت زل زده ای و نمی بینیشان حالا بگو کی دیوانه تر است؟ حالا گیرم دوتا جمله دوست داشتی و دوتا عکس تمام سهم من همین باشد؟! ارزانی خودت...
-
3تم
پنجشنبه 6 تیر 1392 15:51
دل بستن و دل کندن مثل برچسبی است که به جلد کتاب می زنند می توان آن را کند اما تکه تکه می شود
-
دوستت دارم، بی آنکه بخواهمت
چهارشنبه 5 تیر 1392 22:09
از دور تو را دوست دارم، بی هیچ، عطری آغـوشی لمسی و یا حتی بوسهای. تنها دوستت دارم، از دور ..! "جمال ثریا"
-
relationship
چهارشنبه 5 تیر 1392 02:12
می دونی بدترین قسمت یک رابطه کِیه؟ وقتی که دیگه برات مهم نباشه با کی بوده با کی هست با کی می خواد باشه.. مخصوصاً وقتی هنوز این رابطه تموم نشده باشه!!!
-
در ادامه..
سهشنبه 4 تیر 1392 12:36
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﻣﻄﻤﺌﻨﻦ ...
-
از جون مرغ تا شیر آدمیزاد
شنبه 1 تیر 1392 00:12
همیشه آماده باش تا هر چی رو که داری بتونی تو ۳۰ ثانیه ترک کنی!
-
بگذری، بگذاری، بروی...
سهشنبه 28 خرداد 1392 23:03
گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی .... وقتی می مانی و تحمل می کنی ، از خودت یک احمق می سازی! مالون می میرد "ساموئل بکت"
-
کاش بیدار نمی شدم..
یکشنبه 26 خرداد 1392 23:33
تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها . . به راه پرستاره می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام نگاه کن من از ستاره سوختم . . چه دور بود پیش از این زمین ما . کنون به گوش من دوباره می رسد صدای تو . . کنون که آمدیم تا به اوجها مرا بشوی با شراب موجها مرا بپیچ در حریر بوسه ات . مرا دگر رها مکن مرا از این ستاره ها...
-
در گلستانه
پنجشنبه 23 خرداد 1392 23:01
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی [...] و چه اندازه تنم هوشیار است! نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه...
-
خیلی مسخره است!
چهارشنبه 22 خرداد 1392 01:37
فراموش می کنم، فراموش کن! پی نوشت: آخه اینم شد حرف که من زدم..