-
به قول یکی اگزستیالیسم D:
سهشنبه 21 خرداد 1392 00:56
من یکی را می شناسم صبح ها لیبرال است ظهرها چپ می زند و غروب که از کوچه ی تاریک می گذرد زیر لب آهسته می گوید: بسم الله
-
که دیگه نداره!
دوشنبه 20 خرداد 1392 01:25
هـــر آدمی ، تو زندگیــش ، یه نـــفری ُ داره که نــداره ..
-
دختره.. گریه می کنه.. زاری می کنه.. نمی شه خسته!
دوشنبه 13 خرداد 1392 00:43
دیدم نشسته رو نیمکت و داره گریه می کنه خواستم برم دلداریش بدم با خودم گفتم این بنده ی خدا همین جوریش یه آدم قُدِ گوشت تلخ هست.. چه برسه به حالا که داره گریه می کنه یکی از رفیقاش اومد و سلام کرد، جوابش رو که دادم کشیدمش کنار و پرسیدم خبریه؟!!! پقی زد زیر خنده و گفت به خاطر معدلشه!!! . . . . پی نوشت: دهه هفتادی ها مخشون...
-
بوی سیگار
یکشنبه 12 خرداد 1392 22:24
-
و در آخر!
جمعه 10 خرداد 1392 00:23
این رو چند روزیه جا انداختم!
-
طنابتو پاره کن..
پنجشنبه 9 خرداد 1392 23:32
ای خداااااااااااااااااااااااااا دنیامون چه قدر کوچیکه! با یه آخ وا می ریم با یه هوی از حال! ای خدااااااااااااااااااااااا دنیامون چه قدر کوچیکه! پی نوشت: خدایا جرأتش رو بده پاره کنم...
-
M. Night Shyamalan
سهشنبه 7 خرداد 1392 13:56
بعضی اوقات آدما فکر میکنن چیزهایی رو گم میکنن اما واقعن گم نمیشن فقط جاشون تغییر میکنه. پی نوشت: چیزهایی رو کسانی رو! بعله...
-
ف.ف
سهشنبه 7 خرداد 1392 00:51
تو مثل شوق رها کردن یک بادبادکی . . . . من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوست دارم شنیدنه!!! . . . پی نوشت: کلاً اردلان آدم سرمستی بوده
-
یکی بهم گفت تو اگه دچار هم باشی؛ دچار خودتی!
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 01:16
یه جایی هم استاد می فرماین: گر عاقل عالمی به عشق ابله شو بعله!
-
شـــــــُــــــکر
جمعه 27 اردیبهشت 1392 01:50
شب سرت را بالا کن. ببین چه قدر چشم از آسمان زل زده دارد زمین را نگاه می کند. همه شان دارند این جا را می پایند. خسته هم نمی شوند. مگر این جا چه قدر قشنگ است که این همه نگاه می کنند. صبح که هوا روشن شد تو هم نگاه کن ببین چی بود قضیه! . . اندکی صبر، سحر... تا خوابی، خوابی. کاری کن که بیداریت جای خوابت را هم پر کند. . . ....
-
فیلترچی
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 00:59
تف تو روی شرف نداشته اش...! . . . خودم ننوشت: "چه آرزوها که داشتیم و دگر نداریم" "تو را به خدا بگذار هرکسی هرچه دلش خواست لااقل به خواب ببیند" . . . دلم برای نداشته هام عجیب تنگ شده!!! چیزهایی که هیچ وقت نداشتمشون.. . . . کبودی بازوها به خاطر زمین خوردن از بین می رن دردِ فشار بازوهای یک زن نه به...
-
بی چاره...
دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 19:55
تمام غصه ها دقیقا از همان جایی آغاز می شوند که ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت . اندازه می گیری ! حساب و کتاب می کنی ! مقایسه می کنی ! و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که زیادتر دوستش داشته ای ، که زیادتر دل داده ای ، که زیادتر گذشته ای ، که زیادتر بخشیده ای ، به قدر یک ذره ، یک نقطه ، یک ثانیه حتی !...
-
یا خیر و یا اقبال D:
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 12:09
این یکی جا افتاد: بهت گفته بودم که کوهم ولی تلنگر نزن ، دل نده بشکنم مث کوه ها قلبم از سنگ نیست ولی باز یه کوهم ، بده بشکنم "میلاد آهنگر بهان"
-
ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد!
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 01:14
بی ربط نوشت: دیگه این قدر به درِ بسته خوردم که باورم نمی شد این یکی رو باز کرده باشم!!! . بعضی آدم ها و قصه هاشان سناریویی تکراری است دائم و همیشگی! اولین قصه اش را می شنوی بعدی را به چشم می بینی شبیه همانی است که شنیده بودی بعدی را می فهمی و باز هم شبیه این یکی را می گویی نه دیگر همانی نیست که بود ولی خب دریغ... بعدی...
-
تالاپ تولوپ، بالا پایین..
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 00:40
ده برو که رفتیم!
-
خودِ لعنتی
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 18:58
همیشه به نظرم می رسد اگر آنجایی که هستم نباشم حالم بهتر می شود. پی نوشت: اما هر کجا که باشی این خودِ لعنتی دست بردار نیست.. باید یک جایی باشد، بکنیش، بیاندازیش دور، گینه ی بیسائویی شاید!!! بعد نوشت: چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم گه از آن سو کشندم گه از این سو کشندم "مولانا"
-
وابستگی عاطفی
جمعه 6 اردیبهشت 1392 00:40
از اون روزهایی که فکر می کنم کسی از پشت سر صدام می زنه و بی جهت برمی گردم... از اون روزهایی که فکر کنم نباید می بود و بود! از همون روزها!!! بی ربط نوشت: وقتی این شهامت را در خود ایجاد می کنیم که همان باشیم که هستیم - یعنی موجودی ناکامل ولی متعهد به بهتر شدن - مثل این است که طناب های بسته شده بر دست و پای مان را به...
-
اگه همه هم بدشون می آد، باز هم می لنگه D:
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1392 00:37
اگه هیچ کس توی دنیا از شما بدش نمی آد یه جای کارتون قطعاً می لنگه
-
آرمان آدم ها
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 21:52
میشه حتا اگه دوست پسرم نباشی...گاهی سرم رو بذارم رو سینه ات ... بغلت کنم و بچسبم بهت؟ مخاطب خاصی ندارم...و همه ی پسرای این پیج بنا به شرایط می تونن مخاطب این استاتوس باشن ! . . . . . پی نوشت: این استتوس رو یکی از رفیقام روی وال فیسبوکش نوشته بود و جذاب تر از خودِ نوشته کسایی بودن که جواب این دختر رو داده بودن؛ که در...
-
حواست نیست!!!
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 11:37
هی فلانی خیلی وقت است غریبه شده ای.. سوای آن یک سال از بیست و سه سال!
-
ذهن اقاقی... ریه های لذت.. پر از اکسیژن!!!
یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 00:12
خوب می دونم امروز هم با سردرد همیشگی یک اردیبهشتی شروع می شه و ادامه داره و ساعت شیش به اوجش می رسه و شب تموم می شه...
-
از من می شنوی غیر مفت هم از دستش نده..
پنجشنبه 29 فروردین 1392 00:18
اون لحظه ای که حس می کنی هیشکی رو نداری کمکت کنه اون لحظه ناب ترین لحظه ی زندگیته مفت از دستش نده!
-
دانش جور!
چهارشنبه 28 فروردین 1392 01:06
من در این تاریکى فکر یک بره ی روشن هستم که بیاید علف خستگیم را بچرد!
-
آری شما!
دوشنبه 26 فروردین 1392 22:35
ﮔﻔﺘﯿﺪ : ﻧﺸﻨﻮﯾﺪ ﻭ ﻧﺒﯿﻨﯿﺪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﮔﻔﺘﯿﺪ : ﻣﻨﮑﺮ ﺑﻪ ﻓﻬﻢ ﺧﻮﯾﺶ ﺷﻮﯾﺪ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﮔﻔﺘﯿﻢ : ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﭼﺸﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﻨﮏ ﺷﻤﺎ ﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﺭﯼ ﺗﻮﻗﻊ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺁﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺯ ﺳﻨﮓ ﺁﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺁﻫﻦ ﺩﺍﺭﯾﺪ حمیدمصدق
-
مسبب گناهِ من..
یکشنبه 25 فروردین 1392 14:55
آدم ها گناه نکرده اند که با من احساس رفاقت میکنند مشکل از درون من است که گاهی حوصله ی خود بودن ندارم . . . .. دلت گرفته باشد ... که هی نفهمی ... که هی تو را نفهمند که قدم برنی تفکرت را خالی کنی دلم گرفته است ...نه اینکه کسی کاری کرده باشد نه ... من آنقدر آدم گریز شده ام که کسی کارش به اطراف من هم نمی رسد دلم گرفته است...
-
اَاَاَاَاَ.... چه قدر من چیره دستم!
جمعه 23 فروردین 1392 16:44
همین که کسی بتواند شما را خشمگین کند بر شما چیره شده است.
-
حمایت می کنیم از ساقه ی طلایی، سرد و گرم چشیده ی روزگار!
جمعه 23 فروردین 1392 01:25
آستانه ی فروپاشی ساقه طلایی در چای به تاریخ تولید ساقه طلایی و دمای چای بستگی دارد. پی نوشت: در مورد شیر سرد فقط به تاریخ تولید ساقه طلایی می تونه مرتبط باشه. ر.ک نوشت: البته شیر گرم رو هیچ وقت امتحان نکردم و نمی کنم، ولی حدس می زنم باید ر جوع ک نید به چای! بعد نوشت: سخت ترین کار محاسباتی که به عمرم انجام دادم محاسبه...
-
باران تویی...
چهارشنبه 21 فروردین 1392 00:48
آن وقت ها می گفتمش باران... دعای باران هم بلد بودم.. می خواندمش، خودش نمی آمد لااقل بوی نم خاک که بلند می شد.. همین بس بود. حتی آخرین اثر بودنش هم از سرم زیادی بود. توی دست هایم می لرزید. مثل جان کندن. جان داد. می بینی کسی عزیزش را از دست می دهد، اولش باور نمی کند.. باور نکرده بودم... مرحله ی بعدش چه بود؟ لابد...
-
شی شی شیشه...
یکشنبه 18 فروردین 1392 01:36
جفت شیش!
-
اشارتی بر..
جمعه 16 فروردین 1392 13:12
من هنوز بیسکوئیت کرمدار رو نصف میکنم اول کرمش رو میخورم هنوزم آدامسمو باد میکنم و میترکونم صدا بده هنوزم اول، کاکائو بستنی چوبیم رو میخورم بعد میرم سراغ بستنیش... اینا می تونن نشونه ی چی باشن؛ آیا؟