-
بهار که بیاید رفته ام
یکشنبه 2 فروردین 1388 21:49
می روم. باید رفت، در خون تپیده و پرپر. سیمرغ، مرغان را در خون تپیده دوست تر دارد...راستی، اگر دیگر نیامدم، یعنی که آتش گرفته ام، یعنی که شعله ورم! یعنی سوختم، یعنی خاکسترم را هم باد برده است. می روم اما هر حا که رسیدم، پری به یادگار برایت خواهم گذاشت. می دانم، این کمترین شرط جوانمردی است. بدرود رفیق روزهای بی قراری...
-
حقیقی یا مجازی؟
پنجشنبه 29 اسفند 1387 01:34
بعداً نوشت: تحویل سال برای من هم دعا کنید بگید: خدای بزرگ! خاموش رو فراموش نکن ارادت -------------------------------------------------------------------------------------- اینجا دنیای کسانیه که به هر نحوی به خاطر انسان بودنشون و فهمیدن ظلم هایی که خواسته یا ناخواسته از طرف پایینی ها یا حتی بالایی ها بهشون روا می شه...
-
شب چهارشنبه سوری
سهشنبه 27 اسفند 1387 20:26
تو قلب شب که بدگله آتیش بازی چه خوشگله آتیش آتیش چه خوبه حالام تنگ غروبه چیزی به شب نمونده به سوز تب نمونده به جستن و واجستن تو حوض نقره جستن الآن غلاما وایسادن که مشعلا رو وردارن بزنن به جون شب ظلمتو داغونش کنن عمو زنجیر بافو پالونش کنن به جایی که شنگولش کنن سکه ی یه پولش کنن احمد شاملو
-
آدم نما ۱
سهشنبه 27 اسفند 1387 01:07
آدم هایی که کنارت هستن اما انگار هیچ وقت نیستن آدم هایی که پر از گذشته ان اما آینده بی آینده آدم هایی که خالی از دلن و پر از عقل و عقل و عقل آدم هایی که دائم تجربه هاشون رو به رخت می کشن آدم هایی که فسیلین فسیلیِ فسیلی آدم هایی که بوی تعفنشون کوچه رو خیابون رو شهر و دنیات رو به گند کشونده آدم هایی که مثل کرم می لولن و...
-
عشق
دوشنبه 26 اسفند 1387 02:22
برای رایان و همه اول متن اصلی رو بخونین اگه حوصله داشتین ادامه مطلب هم چاشنیشه این جا تعابیر خشک و محکوم کردن دل عاشق و شکلات پیچ کردن معشوق های دروغین این ها همه عاداتی ست که از عشق دارند. این جا کسی که به انتظار می نشیند و تنها به یک چیز و یک کس فکر می کند محکوم می شود به خود خوای و اسارت آن معشوقی که خودشان کاغذ...
-
آه از...
جمعه 23 اسفند 1387 23:12
آه از این دل آه از این جام امید عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
-
رها من
جمعه 23 اسفند 1387 10:22
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من حس قشنگیه
-
پر از انرژی
چهارشنبه 21 اسفند 1387 18:51
تلقن رو برداشتم، داشتم با دوستم تماس می گرفتم که شباهت شماره باعث شد با یه دوست دیگه ام تماس بگیرم. گاهی اشتباهات آدم رو به یه حس قشنگ و دوست داشتنی می رسونه… داشتم از خواب آلودگی و کوفتگی و خستگی و استخون درد و بی حوصلگی به دیار باقی می شتافتم که یه صدا* من رو نجات داد یه صدای پر از انرژی مثبت ، یه صدای مهربون، با...
-
ویرانی شاد
یکشنبه 18 اسفند 1387 21:13
دیدم که می جوند دیوار اعتماد مرا موریانه ها* اینک من آن عمارت از پای بست ویرانم آیاد دوباره باز خواهی گشت؟ نمی دانم "حمید مصدق" *صحنه ای به طرز باور نکردنی دردناک، تجربه اش خیلی سخته خیلی زیاد، امیدوارم کسی چنین اتفاقی رو تجربه نکنه... پی نوشت1: کی من از شادی هام در این وبلاگ می نویسم خدا می دونه: به انتظار...
-
زبان حق
پنجشنبه 15 اسفند 1387 23:39
این منم، من تارک دنیای ویرانی من، اسیر خامه ی این شهر سیمانی بی نهایت دردها مانده است و راهی نیست جز: لب فرو بستن، به حال خود رها کردن درد مانده است و نمانده هیچ درمانی تا زبان را حق بگردانی ناحقان تیری ز جور خود در گلویت باز می رانندو حرف تو نا آمده سرکوب می ماند
-
تو را
پنجشنبه 15 اسفند 1387 00:12
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تو را التفاتی به اسیران بلا نسیت تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را فارغ از عاشق خاک نمی باید بود جان من این همه سنگ دل نمی باید بود همچو گل چند...
-
فسیل
چهارشنبه 14 اسفند 1387 23:32
با این که سنی نداره، افکار پوسیده اش جایی برای فکر کردن باقی نگذاشته، فسیلیِ فسیلی.
-
فسیل
چهارشنبه 14 اسفند 1387 18:54
با این که سنی نداره، افکار پوسیده اش جایی برای فکر کردن باقی نگذاشته، فسیلیِ فسیلی.
-
هنر سیگار
دوشنبه 12 اسفند 1387 23:46
گلوم می سوزه، چیزی نتونستم بخورم، بی حالم... اما مشتاق شنیدن حرف هایی که هر جایی نمی شه شنید. رفتم اون جلو... قبولش دارم، حرف هاش رو، رفتار و افکارش رو... یه بویی می یاد، گلوم بیشتر می سوزه. حواسم رو بیشتر جمع می کنم، بوی سیگار امونم نمیده، دارم خفه می شم. می گم حالم بد شد، می گه به بنده ی خدا تهمت نزن!!!!!! نمی تونه...
-
یاد بود
پنجشنبه 8 اسفند 1387 01:16
امروز به این نتیجه رسیدم که چه قدر از آرزوهام دور شدم...! غصه نخوردم، خوشحال هم نشدم! فقط دنبال علت بودم و چیزی هم پیدا نکردم. شاید به خاطر اینه که دیگه زیاد بهشون فکر نمی کنم، بابام یه اصطلاحی داره: - یاد بود_ اگه همیشه به این فکر می کردم که چیزی به نام آرزو هم توی زندگیم بود خیلی خوب می شد. الآن به یه نتیجه ی دیگه...
-
عجب کاری
سهشنبه 6 اسفند 1387 01:21
چه خوب آمد به یادم، گریه هم کاریست "اخوان ثالث" آدرس وبلاگی که عکس رو ازش کش رفتم تا دزدی هم نباشه : sibekall0.persianblog.ir
-
کجا به کجا؟!
پنجشنبه 1 اسفند 1387 20:34
من که می میرم برای این که کسی _حالا هر کجا که هست_ عین خودش باشد وقتی که آن جا نیست. کافه پیانو* *کتاب جالبیه تازه شروع کرم... توضیح نوشت: پشت بند همین جمله است توی همین کتاب از خود همین نویسنده: یعنی خودش را پشت ظواهری که دو پول سیاه نمی ارزند مخفی نکند. یا از ترس این که دیگران چه قضاوتی درباره اش می کنند، خودش را...
-
سپندارمزگان
سهشنبه 29 بهمن 1387 19:23
برای مه شب عزیزم: می نویسم در این دیر خراب آباد که راهی نیست، جز تنگی اوقات! شهر بی سامان ] هرچند زاد من باشد- چنگی می زند بر دل چونان لحظه هایش لحظه ی دوری ز یار خویش باز هم چشمم به ره تا که باز آیی روز دیگر آه نه نشاید این، هفته ای ماه دگر شاید خواهی آمد، خوب می دانم... باز هم برای دوست گلم: ترک دیر خود نکردم من...
-
خودم با خودم
دوشنبه 28 بهمن 1387 01:40
+جوونی لوکسی داشتی! _ پیش کش لحظه های رمانتیکش، این جا بزرگتر از این هایی بود که هست... سقف چکه می کرد -خرابش کردم- فرش ها پوسیده شده بودن- انداختم دور-. +دور؟! _ خیلی دور! اول فکر می کردم صاحب کل زمینم، حالا هم که آسمون سقفم شده هیچ وقت از صدای چکه چکه بی خوابی نمی کشم، بی خبر از این که این زمین فقط بلده دور خودش...
-
دل، دل، دلم شکست
دوشنبه 21 بهمن 1387 00:13
شنیدید حافظ میگه : اگر روم ز پیش فتنه ها برانگیزد ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد حقیقته! حقیقته محض آخرش هم می گه: بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد ما که هنوز اعلام جنگ نکرده روزگار شکستمون داد! عکس نوشت: آدمی که شکست خورده ولی باور نمی کنه...
-
بهشت
جمعه 18 بهمن 1387 11:49
آدم به جرم خوردن گندم با حوا شد رانده از بهشت اما چه غم حوا خودش بهشت است "عمران صلاحی"
-
باور پوسیده
دوشنبه 14 بهمن 1387 00:20
می دونی اینجا چه خبره؟ دلم رو می گم! می دونی چه قدر افکار با دلیل و اثبات و برهان دارن توش وول می خورن؟ می دونی اگه می گفتن این ها همه یه خوابه، همه ی این دلیل ها و منطق ها، چه قدر دلم خنک می شد؟ من می خوام وجود خدا رو بی دلیل بی دلیل خودم با چشمای خودم با احساس خودم حسش می کردم! دلم می خواد یه پست بلند بنویسم که چه...
-
ستاره های تار
یکشنبه 13 بهمن 1387 19:05
آن قدر خسته ام که می خواهم بسترم را آکنده از پرهای بال پروازم سازم و اصلا برایم مهم نخواهد بود که بالی برای پرواز بماند یا نه.
-
خیره گی
شنبه 12 بهمن 1387 19:21
خنده های بی دلیل! گریه های بی دلیل! خیره گی ها، خیره گی ها، خیره گی ها! خیره گی ها و سکوت! خیره گی وُ افق سرخ غروب! خیره گی وُ علف ترد بهار! خیره گی وُ شبح کوه درختان در شب! خیره گی وُ چرخش گردن جغد خیره گی وُ بازی ستاره ها! خنده بر جنگ بز وُ گیوه ی پهن مادر گریه بر هجرت یک گربه از امروز به قنی دیگر! خنده بر عرعر خر!...
-
تجربه تا تجربه
دوشنبه 7 بهمن 1387 23:24
اگر دوازده شنونده هر کدام یکی از نتهای آهنگ کوتاهی را بشنوند، مجموع آنچه این دوازده تن تجربه کرده اند با حاصل تجربه ی کسی که به تنهایی تمام آن نتها را پشت سر هم شنیده است، برابر نخواهد بود ارنفلس ( Ehrenfels )
-
قطاری به مقصد خدا
یکشنبه 6 بهمن 1387 11:36
قطاری که به مقصد خدا می رفت لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد. و پیامبر رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست. کیست که با ما سفر کند؟ کیست که رنج و عشق توأمان بخواهد؟ کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن؟ قرن ها گذشت اما از بی شمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر...
-
غرور
پنجشنبه 26 دی 1387 01:30
سال ها پیش از این به من گفتی که"مرا هیچ دوست می داری؟" گونه ام گرم شد ز سرخی شرم شاد و سرمست گفتمت "آری" باز دیروز جهد می کردی که ز عهد قدیم یاد آرم سرد و بی اعتنا به تو گفتم که دگر دوستت نمی دارم ذره های تنم فغان کردند که خدا را دروغ می گوید جز تو نامی ز کس نمی آرد جز تو کامی ز کس نمی جوید تا...
-
مرگِ خوشبختی
جمعه 20 دی 1387 23:19
صدایی از درونم پیوسته می آید که من را با تمام سوگ های جهانی باز می خواند: تو ای دخت خموش خنده روی چهره غم آلود تو را با دست روزگار آخر چه بازی بود؟ پ.ن: تا دلی هست های و هویی هست. (فریدون مشیری) پ.ن2: دل من کجاست؟ (خاموش) پ.ن3:یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند، نمی شود گفت، آدم را مسخره می کنند.(صادق هدایت)
-
دعا در حق خاموش
پنجشنبه 19 دی 1387 03:07
دو روز از تعطیلات رفت و من هنوز اندر خم یک کوچه به سر می برم! یک دنیا کار ریخته رو سرم اما حس و حال نیست که نیست دو تا ازدرس ها بدون این که تدریس بشه امتحان گرفته می شه (امان از این استادها) و من حتی کلمه ای از کتاب هاش رو نخوندم یه تحقیق و سه تا پروژه که هیچی ازشون سر در نمیارم رو سرم ریخته که بیشتر نمرات درس ها از...
-
فراریان در بند
چهارشنبه 18 دی 1387 01:33
شکوه و عظمت تاریخ، حرفی برای گفتن و در ذهن ماندن و خاطره ای دل انگیز برای دل خوش ساختن و گاه رنجِ تاریخ دردی برای آه کشیدن و سوختن و وجودی پر از اشک و اندوه، جای می دهد در خود. و این جاست واقعه ی عاشورای حسین که پر از شکوه است و رنج. پر از حرف ها و یادگارها و سوختن ها و اشک ها و ساختن ها. فریاد حسین در میدان جنگ همیشه...