-
کی بود کی بود من نبودم
جمعه 17 اردیبهشت 1389 17:46
همه چیز از آنجایی شروع می شود که آدم ها به جای پذیرفتن اشتباهشان، آن را توجیه می کنند. حتی با دروغ!
-
کسی را.
یکشنبه 12 اردیبهشت 1389 00:04
آدم وقتی دلش می گیرد٬ وقتی می فهمد که نمی تواند هیچ کس را دوست داشته باشد٬ وقتی می بیند که این را خودش نفهمیده و دیگران به آن فهمانده اند٬ وقتی تحمل همراه کسی بودن را ندارد و این در حالی است که از تنهایی هم بدش می آید. می شود اینی که نیمه شب ها از خواب می پرد و دیگر خوابش نمی برد٬ چرا که هدفش٬ روز روز زندگیش و خودش...
-
unbelievable
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389 21:33
به مدت سی و شش ساعت وارد دنیای مجازی نشدم! ـ باورت می شه؟ + نه من باور نمی کنم!
-
گم کرده
شنبه 4 اردیبهشت 1389 00:02
وقتی آدم دلتنگ می شود برای مسائل جزئی و کوچک* دیگر نمی توان از او انتظار داشت که صبر کند تا شاید روزی دوباره بشود همان خاموش سابق با همان افکار ساده انگارانه اش راجع به همه چیز٬ حتی آینده! * مثلا دلتنگ می شود برای آن روزی که با فلانی که اصلا به اندازه ی الآن هم با او رفیق نبوده ای اما رفتی چهار باغ قدم زدی و بستنی...
-
یه جور تلخِ شور یا یه جور شورِ تلخ
سهشنبه 17 فروردین 1389 23:01
هر وقت می شکنندش خوشحالم که لااقل هست! خوشحالم که حسش می کنم، خوشحالم که هنوز از دستش نداده ام... دلم را می گویم. بعد نوشت: نمک را خورده اند و نمکدان را شکسته اند!
-
خاموش نقاد
چهارشنبه 28 بهمن 1388 18:40
آدمهایی که انتقاد پذیر نیستند اما اصرار می کنند تا مورد نقد واقع شوند غیر قابل تحمل تر از آدمهایی هستند که از انتقاد فرار می کنند!
-
دل بهانه گیر
سهشنبه 27 بهمن 1388 22:04
دلم همه چیز می خواهد غیر از تمام حرف هایی که شنیدم و به روی خودم نیاوردم! تمام بی محلی هایی که دیدم و در جوابش لبخند زدم و گفتم شاید نمی فهمد همه ی با محلی هایم را! خب تقصیر خودش نیست دیگر نفهم است!!!! داشتم می گفتم... دلم اگر یک آغوش گرم نخواهد یا یک صدا که بگوید دوستت دارم، لابد می گویند مریض است! نه این که دلم این...
-
خدا
چهارشنبه 21 بهمن 1388 23:55
زنجره را بشنو: چه جهان غمناک است، و خدایی نیست، و خدایی هست، و خدایی... (سهراب، هلا) درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشا تر، و خدا در هر...آیا بود؟ (سپهری، پادمه) پی نوشت: چه بنویسم! چه دارم که بنویسم.
-
آدم نما ۴
یکشنبه 18 بهمن 1388 21:18
آدم ها را طوری نگاه می کرد که انگار آن هایند که غم روی غمش می گذارند و می شوند دملی چرکین که نقش می شود روی قلب و روحش! آدم ها را طوری نگاه می کرد که انگار آن هایند سد رسیدنش به آرزوهایی که داشت٬ که فراموش شده بود! آدم ها را طوری نگاه می کرد که انگار آن هایند خدایش کم رنگ کردند. که چیزی به نام خدا -به نام خدا؟- اول...
-
ارتفاع پست
شنبه 17 بهمن 1388 12:13
بعضی از شب ها هستند که مثل گودال روی خط صاف زندگی آدم عمل می کنند. سرت به روزمرگی هایت مشغول است و بعد که به یکی از همین شب ها می رسی، یک دفعه می افتی توی یک گودال عمیقِ عمیق، ولی سریع تا صبح می شود به لحظه هم نمی کشد، می روی دوباره روی ریل روزمرگی هایت، در ارتفاع سابق، و انگار نه انگار که گودالی بوده است. می خواهم...
-
پشیز
یکشنبه 11 بهمن 1388 11:45
وقتی کسی به آدم توهین می کند (مخصوصاْ عقل کل ها -قابل توجه رایانی ) تنها وقتی آدم از کوره در می رود که چنان خصیصه ای را در خود پیدا کند، وگرنه گورِ...ی حرف مردم ! حالا این رو گفتم که چی؟! یعنی من از فریاد اون روزم خیلی خیلی پشیمونم (و ایضاً اشک های اون روز)! اصلا خاموش رو چه به فریاد... حرف دیگران برای خودشان... مهم...
-
تو را به...
چهارشنبه 7 بهمن 1388 02:15
چیزی مقدس تر از خدانیست! پی نوشت: همیشه می مانم خدا را به چه قسم دهم!
-
من خواب دیده ام
چهارشنبه 7 بهمن 1388 02:10
نیش هایت که تا بناگوش باز بود را تعبیر می کنم به رنجی که در دلت یا دلم، اصلاً چه فرق می کند؟ غمی که هست... غمی که نباید می بود!
-
تو را به...
چهارشنبه 7 بهمن 1388 02:03
چیزی مقدس تر از خدانیست! پی نوشت: همیشه می مانم خدا را به چه قسم دهم!
-
آواز سوخته
پنجشنبه 1 بهمن 1388 00:49
هندی بود یا پاکستانی درست نمی دانم! اولش زمزه می کرد، سرم را که کج کردم تا درست بشنوم با صدای بلندتری خواند... به غیر از چند کلمه ی دست و پاشکسته ی فارسی که در بعضی از مصرع ها به گوشم می رسید، چیز زیادی دستگیرم نشد! هر چه بود بیشتر از خیلی حرف ها و نقل ها حرف داشت و آدم می فهمید، نه آن که کلماتش را، حسش را بیانش را!...
-
حص روظ
یکشنبه 27 دی 1388 16:53
اکثر آدم هایی که حرف های قشنگی می زنند، کارهای قشنگی نمی کنند!
-
خسته شدم از بس سرچیدم!
شنبه 26 دی 1388 23:22
ای کاش آدم هایی که شعری یا نوشته ای از کس دیگری در وبلاگشان می گذارند... لااقل اسم شاعر یا نویسنده اش را هم مرحمت بفرمایند... حتی اگر "آب را گل نکنید" "سهراب" هم باشد!!!
-
با چشم های سرمه ای...
جمعه 25 دی 1388 19:44
وقتی که چشم هایش به چشم های سرمه ای همیشه دیده نشده ی رفیقش می افتاد، درد می کشید چرا که حس می کرد، رنگ قهوه ای چشمانش محو می شوند و قطره قطره جوهر سرمه ای چشم های رفیقش را در چشم های خودش می چکانند. با آن که وقتی از دستش داد انگار همه ی همه ی... همه ی همه ی به دست آورده هایش را از دست داده است، اما لااقل خوشحال بود...
-
همه ی داشته های من
سهشنبه 22 دی 1388 01:20
نه این که علاقه ای به چیزی که هستم نداشته باشم، بیشتر علاقه مند به این زندگی نیستم، به این نوع زندگی که بین دو راهی که برای انتخاب وجود داره، دنبال راه سومی بگردم و چیزی پیدا نکنم!
-
خونه
جمعه 18 دی 1388 23:28
این چند روز فشار زیادی روی اعصابم بود... فشار کاری خیلی خیلی بالا! دو روزه دربست نشستم تو خونه و دارم استراحت می کنم! انرژی زیادی پیدا کردم! دعا کنید این انرژی با بازگشت به دانشگاه ته نکشه! یه دعای دیگه هم بکنید... یه معجزه ای بشه که من و همگروهی به توافق عقلانی برسیم!!! پی نوشت: هیچ جا خونه ی خود آدم نمی شه! (البته...
-
ژانر وحشت
پنجشنبه 17 دی 1388 16:17
قیافه ام شده مثل آدمهایی که به دیوار زل زده اند و فیلم سینمایی می بینند...
-
اسمی به نظرم نیامد
چهارشنبه 9 دی 1388 23:19
وقتی حالم خوب نیست، یک سری جفنگیات میاد توی ذهنم، مثل جفنگیاتی که قبل از آن که بخوابی، در مرز خواب و بیداری به ذهن آدم می آید و کیف می کند که دارد خوابش می برد....فکر کنم وقتی این جفنگیات در خودِ خود بیداری به سراغت بیاید، اسمش را می گذارند هذیان! چند وقتی است که به هذیان گویی با چشم های باز دچار شده ام! پی نوشت: فشار...
-
سلام هم مثل آبی که با نگاه خوردی و زهرشد٬ زهر می شود.
جمعه 4 دی 1388 00:35
خب آدم هایی که کنار هم نیستند٬ یا آن که نباید کنار هم باشند... اگر یک روزی٬ یک جایی٬ کاملا اتفاقی کنار هم بایستند٬ یا راه بروند٬ یا حتی برای چند لحظه هم که شده به چشم های هم خیره شوند٬ به همه چیز فکر می کنند الا کنار هم بودن... اصلا انگار کنار هم نیستد٬ فکر می کنی به چشم هم خیره شده اند اما به مصیبت های امروز٬ دیروز٬...
-
به پاس تبریک سال گذشته٬ گذشته٬ گذشته و... گذشته
دوشنبه 30 آذر 1388 23:48
باید به کسی تبریک بگویم که نمی دانم چنین آدمی وجود دارد یا زاییده ی تنها خیال من است... تبریک می گویم آمدنت را٬ حتی به دروغ!
-
نوشته بودمش؟
جمعه 27 آذر 1388 23:56
وقتی تصمیم می گیری بروی، باید این را هم بدانی که رفتن مساوی ست با تنها گام برداشتن، یعنی فقط خودتی و و خودت، پس حالا چه سی نفر را داشته باشی چه سه نفر... چه هیچ کسِ هیچ کس!!!
-
ترک نمی شود کرد
چهارشنبه 25 آذر 1388 21:49
خب آدم که یک هفته از همه چیز - خواسته یا ناخواسته اش فرقی نمی کند- دور شود جای تعجب ندارد که یک روز هم از خیال تو دور شود... هنوز باور نمی کنم که تمام روز، وقتی می گویم تمام روز یعنی از کله ی سحر تا غروب آفتاب –تمام قد تمام قد- به تو فکر نکرده ام! یعنی تمام روزی که شاید ذهنم درگیر همه چیز و همه کس وهمه ی درگیری ها...
-
کاش و کاشکی
پنجشنبه 19 آذر 1388 17:25
دیشب به خدا گفتم که می خوام مرگ رو ببینم، حتی باتموم گناه هایی که دارم حاضرم که همین لحظه بمیرم... داشتم قرآن می خوندم که به این آیه رسیدم: و لَقَد کُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ أن تَلقَوهُ فَقَد رَأَیتُمُوهُ وَ أنتُم تَنظُرون (143 آل عمران) پی نوشت: کاش خدا به تمام خواسته هام این قدر توجه می کرد!
-
فارغ ازلی
چهارشنبه 11 آذر 1388 23:48
خاموش خود منم! مطلب از این قرار است: چیزی فسرده است و نمی سوزد امسال در سینه در تنم "شاملو" پ.ن: آدم که عاشق نباشد، به درد لای جرز دیوار می خورد! پی پی نوشت: همه ی دیوارهای اطراف فرو ریخته است، بی خانمان خود منم....!
-
شکنجه ی رهایی
سهشنبه 3 آذر 1388 00:23
بهشتی که با غل و زنجیر باشد نمی خواهم زنده باد آزادی...!
-
غم زمانه که هیچش کران نمی بینم
یکشنبه 1 آذر 1388 23:32
من و خیلیای دیگه مثل من٬ معتقدن که سرنوشت هر آدمی نوشته شده و نمی شه تغییرش داد... اما شاید اعتقاد من یه جورایی با خیلیای دیگه فرق می کنه! هر وقت که از خدا چیزی می خوام و دست می برم به دعا کردن٬ با خودم می گم: "درسته که نمی تونم سرنوشتم رو تغییر بدم اما این خدایی که به قول فرح جون خدای دل منه! از همه چیز با...