-
خرداد، سال دیگر معنی اش را از دست می دهد.. به همین سادگی!!!
دوشنبه 1 خرداد 1391 23:15
از بالا که نگاه کنی همه چیز به نظرت کوچک می آید و تو به نظر همه . . .. تمام عرش به صدا می آید وقتی که به فرش می افتی.. 1 خرداد . . . . . . می دونی بدی ماجرا کِیه؟! وقتی که بفهمی "هیچ انسانی قادر به ادامه ی هیچ انسانی نیست"* اون هم با تمومِ وجود! *پناهی پی نوشت: حتی شما دوست عزیز!!!!!!!!! 2 خرداد . . . . . ....
-
نابوده به کام خویش، نابوده.
سهشنبه 19 اردیبهشت 1391 23:55
دلم برای آمدنت عجیب لک می زند یک آدم قدیمی کاری با آدم می کند که هزار آدم جدید عاجزند حضورت معجزه ای است برای من که ایمانم به انتظار همین معجزه سال ها ست نم کشیده است..
-
بعد از هفت سال، چیزی شبیه من!!!
جمعه 15 اردیبهشت 1391 19:45
لبانت به ظرافت شعر و گونه هایت با دو شیار مورب که غریو تو را هدایت می کنند و سرنوشتِ مرا و چشمانت راز آتش است و آغوشت اندک جایی برای زیستن پیشانی ات آینه یی بلند است حضورت بهشتی است که گریز از جهنم را توجیه می کند پی نوشت: "بهشتی می شویم"، هم چنان ادامه دارد . . . . . آه پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشت 1391 00:54
روزها را، به تماشا که بنشینی.. با یکی لبخند می زنی با دیگری اشک یکی را نگه می داری یک کُنج، شاید گوشه ای از دلت دیگری را محو می کنی، باشد که فراموش شود روزها ی با اهمیت روزهای شور روزهای نه زیاد مهم اصلاً چه فرق می کند گذشتن از تمامشان ناگزیر است! .... شبیه همین پیام های نه زیاد طولانی ولی زیاد زیاد!!! پی نوشت: دلت که...
-
بهشتی می شویم! بی هراس آن که هیچ جهنمی راهمان ندهند!
شنبه 2 اردیبهشت 1391 00:54
روزها را، به تماشا که بنشینی.. با یکی لبخند می زنی با دیگری اشک یکی را نگه می داری یک کُنج، شاید گوشه ای از دلت دیگری را محو می کنی، باشد که فراموش شود روزها ی با اهمیت روزهای شور روزهای نه زیاد مهم اصلاً چه فرق می کند گذشتن از تمامشان ناگزیر است! .... شبیه همین پیام های نه زیاد طولانی ولی زیاد زیاد!!! پی نوشت: دلت که...
-
نو به نو
شنبه 5 فروردین 1391 01:09
تازه اول راهه.. . . . . . . سالی که نکوست........ هنوز که هنوزه پیدا نیست، ولی خب اندکی صبر، سر وکله اش پیدا می شه حتماً، من مطمئنم! 4فروردین . . . . . . . هر چه قدر با خودم کلنجار می روم، به این نتیجه می رسم که چه خوب شد نگذاشتم برایم فال بگیرد، اگر نه دست دلم برای خودم رو می شد.. 5 فروردین . . . . . . . دیگه به آخر...
-
جو گرفتگی از نوع عیدانه!
دوشنبه 29 اسفند 1390 20:16
چند قدم مانده به بهارتان شاد :)
-
روزِ زن........ روزِ من!
پنجشنبه 18 اسفند 1390 22:47
از تمام لطافتِ زنانگی تشکر می کنم از تمام خودم از تمامِ زنان، بی هیچ بندی از سوی دیگری به دستشان، به پایشان از تمام آزادگیِ زنان تشکر می کنم هر چند آزاد نباشند! پی نوشت: "فردا یه روز دیگه است" هم چنان ادامه دارد!
-
اسفندِ دونه دونه!
دوشنبه 1 اسفند 1390 12:37
فردا، یه روز دیگه است! . . . . . . . به خاطر یه سری مسائل از گفتن یه سری دیگه مسائل معذورم! 1 اسفند . . . . . مسئله اینه که اغلب فکر می کنیم مشکل از فرستنده است و هیچ وقت به گیرنده دست نمی زنیم.. حتی یک درصد هم احتمال چنین مشکلی رو نمی دیم... 2 اسفند . . . . . . کشف امروز من: "اشتباه های ناخواسته ی یک دفعه ای، که...
-
تمامی ندارد...
دوشنبه 3 بهمن 1390 23:51
او رفت و این خود شعر بلندی است . . . می گوید بستنی میهمانمان کن می گویم تو دعا کن حالا که می روم خانه، یک هو یک اتفاقی بیافتد، همین جور اتفاقی، که ذوق مرگ شوم، قول می دهم همین فردا میهمانت کنم! می گوید خب دعا کنم که چه بشود؟! خنده ام می گیرد، می گویم اگر می دانستم که تا حالا افتاده بود! اتفاق را می گویم.. می دانستم و...
-
همه چیز شکستنی است، حتی عُرف!
پنجشنبه 29 دی 1390 12:18
این که دیگران چه فکری می کنند، در فرهنگ ما، از این که خودِ ما چه فکری می کنیم مهم تر است.. پی نوشت: من هم مستثنی نیستم، مثل همیشه یک آدم معمولی میان هزارن معمولی دیگر!
-
جدی نگیرید..
جمعه 23 دی 1390 23:35
و نعره می زنم که گرچه مرده قلب من ولی نمرده روحِ من! ادامه ی عنوان نوشت: "..به روح اعتقادی ندارم!"
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دی 1390 20:37
خواستم بنویسم دیدم نوشتنم نمی آید، رفتم چرخی زدم، برخوردم به این چند بیت، شاید کمی باربط باشد ولی باز هم بی ربط است! : تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و آن نگفتیم که به کار آید چرا که تنها یک سخن یک سخن در میانه نبود... "آزادی" * عنوان یادداشت هم به عهده ی خودتان! *شاملو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دی 1390 18:55
-
خودِ عوض شده ی عوضی شده ات!
شنبه 17 دی 1390 03:52
یک جایی خواندم: "وقتی غرور یک فرد را می شکنی*، آن آدم می میرد و یک ابلیس متولد می شود.. آن وقت است که با خودت می گویی، نمی شناسمش خیلی عوض شده" * خدا آن روز را نیاورد!** ** حالا که آورده است. پی نوشت: تا به حال چند بار این جمله را تکرار کرده باشم خوب است؟!!!!
-
دل به دل، راه به راه
پنجشنبه 1 دی 1390 00:39
گاهی اوقات عشق می تونه یک طرفه باشه، ولی همیشه ی خدا تنفر دو طرفه است! پ.ن: دلم راه می رود، چشمم شور می زند!
-
وضعیت قرمز
دوشنبه 28 آذر 1390 21:27
کسی که سرش رو می کنه تو برف و فکر می کنه کسی دمش رو نمی بینه، باید دمش رو برید گذاشت کف دستش. پی نوشت: اصلاً انداخت جلوی سگ.
-
یه حرفایی، یه چیزایی!!!
شنبه 26 آذر 1390 19:28
دلم یک دنیا یک چیزهایی می خواهد که تا به حال نخواسته است منتها برای به دست آوردنش امید زیادی ندارم، چنان که گفتم از آن جا که تا به حال نخواسته گیج شده که چه باید باشد و چه جور باشد و خلاصه حسابی هنگ کرده است.. دل است دیگر، حال و روزش بهتر از این نمی شود، اگر بهتر از این بود دیگر اسمش دل نبود، چه می دانم چه بود.. فقط...
-
این منم..
پنجشنبه 10 آذر 1390 15:06
در من زنی پنهان است که با آنچه می بینی بسیار تفاوت دارد نگاهش دورها را می پاید و قلبش سرسرای عشق است ... زنی خاموش درست برعکس من زنی غمگین درست برعکس من زنی تنها درست برعکس من ... در من زنی پنهان است که چشم از رویاهایش برنداشته بر نمی دارد
-
آآآآآآآآآآآآ
پنجشنبه 3 آذر 1390 19:28
راه خواهم افتاد /باز از ریشه به برگ /باز، از "بود" به "هست" / باز، از خاموشی تا فریاد ! "مشیری" پ.ن: راه بسیار است به خود آ نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، ... ... نه سپیدم، نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه...
-
نا هم آهنگِ فاصله!
یکشنبه 29 آبان 1390 00:09
گاهی دچار دوری گاهی گرفتار نزدیکی پ.ن: تکلیف این دلِ ناکوک چیست؟!
-
صادقانه بگویمت:
جمعه 27 آبان 1390 00:23
دلم گرفته دلم عجیب گرفته است با آن که نه تنهایم چه برسد به "چه قدر تنها" و نه "دچار" ولی عجیییییییییب :((
-
دخترِ آخر، بزرگترترین جنگجوی قرن
چهارشنبه 18 آبان 1390 22:07
بابا دوست داشتنی ترین دیکتاتور دنیا
-
شهرِ ما :)
دوشنبه 16 آبان 1390 23:37
عالی بود، محشر بوووووووود کاش این گذر شادی، زودگذر نباشه... امشب تو شهر چراغونه خونهی دیبا داغونه مردم ده مهمون مان با دامب و دومب به شهر میان داریه و دمبک میزنن میرقصن و میرقصونن غنچهی خندون میریزن نُقل بیابون میریزن های میکشن هوی میکشن: «ــ شهر جای ما شد! عوضش تو شهر ما... -آخ! نمیدونین پریا!- دَر برجا وا...
-
مرگ تدریجی
یکشنبه 15 آبان 1390 22:19
دو سال پیش همین جا نوشتم که سی و سه پل بی سی و سه پل، که خب عواقبش رو الان داریم می بینیم حالا دارن رودخونه رو باز می کنن!* کی دوباره می بندن، بماند... ولی وای به حالِ هر اون چیزهایی که داریم از دست می دیم! *منت گذاشتن سرمون واقعاً!
-
لمس می کنم خاطره ها را.. شبانه ها و تابستان!
یکشنبه 15 آبان 1390 00:21
هیچ یادشان نمی آید، شب هایی را که تک پادشاه دلِ هم بودیم یا خواب هفت کچلان را می دیدند یا نهایتش هفت پادشاه!!! . . . . . . درد می کند بدجووووووووووووووووور یک گوشه از ذهنم که تا به حال کشفش نکرده بودم! خاطراتِ لعتی...............
-
آدم بودن یا نبودن
جمعه 13 آبان 1390 20:12
تو روی بعضی ها باید خندید تا مثل آدم رفتار کنن، با بعضی ها باید مثلِ ... بود تا تازه آدم بشن! تازه بدبختی اون جاست که اون وقت خودِ آدم، آدم نیست دیگه!!!!
-
چشم های پشت سرم
سهشنبه 10 آبان 1390 00:54
مودِ بی حسی و بعدش یه لحظه درد و رخوت، خوب که رسیدم به تهِ تهِ کوچه ی شک!! همون لحظه دقیقاً، یه دفعه پر می شم از یقین؛ که خوب می دونم این حسم هم دووم نمی آره و اگه به پوچی بعدش نرسم لااقل به بی خیالی تهش حتماً می رسم! پ.ن: اگرچه منحنی آب بالش خوبی است.......!
-
تو را به خدا قول بده!
یکشنبه 8 آبان 1390 22:38
قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا! اگر بیایی همه چیز خراب میشود دیگر نمیتوانم اینگونه با اشتیاق به دریا و جاده خیره شوم من خو کرده ام به این انتظار به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم؟ "رسول یونان" . . . . پ.ن: خود درگیریِ شیک
-
به پهنای صورت می خندم!
شنبه 7 آبان 1390 23:15
گاهی خسته می شم از این حسِ ... (چه می دونم اسمش چیه) که همیشه هم درست از آب در می آد.. مثل اینه که فکر دیگران رو بخونی، حتی می تونی جملات توی ذهنشون رو روی پیشونیش بخونی، لابه لای سلام، صبحت به خیرهاشون تا شب خوبی داشته باشی هاشون، تمام کلمات نگفته اشون رو ردیف کنی و کلمه به کلمه بخونی! گاهی آدم دلش می خواد ندونه!...